سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

به مناسبت 20 مهر سالگرد قرارداد ننگین گلستان

ما و 17 شهر قفقاز

اعتماد- 18 مهر 1390


امضای قرارداد گلستان و ترکمنچای و بازتاب آن در ایران چه در میان توده و چه در میان نخبگان توام با حسرت بود.بعد از جنگ ایرنیان تحقیر شده بودند و انفصال قفقاز را وهن بزرگی می دانستند که تا آن روز کمتر رخ داده بود.

اما پرسش این جا است که ما ایرانیان با چنین داغ و تجربه تلخی چه باید بکنیم. قفقاز با هر شکل و ترتیبی که بود از ایران جدا شد و امروز در دور تا دور مرزهای ما دولت هایی تشکیل یافته اند که در گذشته بخشی از همین مرزهای به شمار می رفتند. با چنین وضعی آیا ناسیونالیسم ایرانی بایستی رنگ و بوی الحاق گرایانه داشته باشد و در هر فرصتی خواستار الحاق این سرزمین ها به ایران باشد و یا خیر، با پذیرش یک حقیقت تاریخی با در افکندن طرحی نو، جهت تامین منافع ملی در منطقه با استفاده از ظرفیت های فرهنگی و روابط عمیق تاریخی تلاش کنیم؟

ما اکنون با دو واقعیت تاریخی روبرو هستیم. نخست این که مرزهای ما امروزه کاملا شکل گرفته است. حدود و ثغور آن مشخص است و علیرغم داشتن یک امپراتوری بزرگ در گذشته نه چندان دور بایستی به همین مرزهای فعلی اکتفاء کنیم. از سوی دیگر نمی توان از پیوندهای فرهنگی گسترده ای که فراتر از مرزهای سیاسی در این گسترده جغرافیایی که گاه ایران زمین، گاه فلات ایران و گاه حوزه تمدنی نامیده می شود غافل بود.

به نظر می رسد باید برخی واقعیت ها را بپذیریم.ما مرزهای ملی خود را داریم و دولت- ملتی را در چارچوب این مرزهای تشکیل داده ایم. در اطراف ایران نیز کشورهای جدیدی به وجود آمده اند و همگی مرزهای تعیین شده خود را دارا هستند. وظیفه ما در درجه نخست حراست از «مرزهای ملی» و وفاداری به «دولت-ملت» مدرنی است که در این کشور پدیده آمده است. این دولت-ملت منافع ویژه خاص خود را دارد و وظیفه هر دولتمردی تامین این مصالح و منافع است.پس از پذیرش این اصل است که باید در خصوص پیوندهای فرهنگی که از آسیای میانه تا قفقاز گسترده شده است اندیشید. از یاد نباید برد که قواعده بین المللی از جمله توافق نامه 1975 هلسینکی، مرزهای ملی را به صورتی که در آن زمان وجود داشت،تضمین می کند (مگر آنکه تغییرات مرزی مورد قبول همه طرفین قرار بگیرد). بر این اساس هر حرکتی در خصوص اظهار برادری یا شراکت با سایر مردمانی که خارج از تابعیت و شهروندی دولت ایران قرار دارند، به دور از واقعیت و آمیخته با خیال است. بنابراین ما ناچاریم ضمن حراست کامل از مرزهای ملی ایران از "تاریخ گرایی" در حوزه سیاست بپرهزیم. چیزی که سایه اش سال هاست بر ملیت گرایی ما سنگینی می کند و شاید به شکل افراطی اش مانع از تامل در حوزه های دیگر شده باشد.

از سوی دیگر ما با واقعیتی به نام ایران فرهنگی روبرو هستیم که ظرفیت بالایی برای نزدیکی دولت ها ایجاد می کند. پس می توانیم با تاکید بر روابط عمیق تاریخی و فرهنگی ضمن احترام به حاکمیت دولت های موجود، در حوزه تمدنی ایران که فراتر از مرزهای فعلی قرار گرفته است، پروژه «ایران فرهنگی» را پیش ببریم. نفوذ فرهنگ ایرانی در بخش های مهمی از اوراسیا ظرفیت بزرگی جهت حضور اقتصادی و سیاسی برای ما ایجاد می کند.امروزه اتحاد در معنای سرزمینی موضوعیت خود را از دست داده است. آن چه اهمیت یافته اتحاد میان دولت ها است. اکنون بخش مهمی از منافع ملی ما که بایستی معطوف به ارتقای قدرت ملی باشد،در گروه ارتقاء همگرایی در جهان زیست ایرانی قرار دارد. بنابراین در عین حال که حاکمیت دولتهای فعلی را در اطراف و اکناف می پذیریم، حاکمیت ملی خود بر مرزهای ملی را نیز بالاتر از هر مصلحتی می دانیم.


http://etemaad.ir/Released/90-07-18/151.htm

نظرات 1 + ارسال نظر
اسدی 1390,07,20 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.hasanasadi.blogfa.com

برنامه اوبا،در برزخ بین قومیت گرایی و ایران گرایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد