سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

ژئوپولیتیک آب در شرق کشور


جدال خاموش آب بین ایران و افغانستان

شرق،2 مرداد 1396

اخیرا اندیشکده اقتصاد و سیاست با انتشار مطلبی به ثروت‌های نهفته افغانستان پرداخته است. روزنامه نیویورک‌تایمز نیز با انتشار گزارشی درباره  معادن افغانستان، نوشته است  میزان ذخایر موجود در معادن تازه کشف‌شده لیتیوم، آهن، مس، کبالت و طلا در جنوب افغانستان به حدی است که می‌تواند این کشور فقیر را به یکی از مهم‌ترین کشورهای جهان تبدیل کند. میزان لیتیوم این کشور برابر با نفت عربستان گزارش شده است. گفته می‌شود  تمام کارخانه‌های صنعتی جهان ازجمله اپل، سامسونگ و حتی ناسا خواهان لیتیوم هستند؛ زیرا لیتیوم در ساخت باتری‌های موبایل و سایر فناوری نوین مورد استفاده قرار می‌گیرد. ذخیره معادن آهن دو میلیارد تن برآورده شده است. در زمینه اورانیوم افغانستان یکی از کشورهای ثروتمند به شمار می‌رود که میزان آن تاکنون ارزش‌گذاری نشده است. معادن اورانیوم در ولایات هلمند و کنر شناسایی‌ شده‌اند. ذخایر مس افغانستان برابر است با بزرگ‌ترین و ارزشمندترین معدن مس جهان در شیلی. بزرگ‌ترین معادن دست‌نخورده طلا در افغانستان انباشته ‌شده‌اند. مجموع ذخایر گازی آن با ارزش بیش از یک تریلیون دلار یعنی نصف ارزش مجموع گاز عراق است. افغانستان در زمینه سنگ‌های زینتی مانند زمرد، الماس و... نیز پیشتاز است.  در کنار آن افغانستان بخش مهمی از آب‌های منطقه‌ای را کنترل می‌کند که ارزش آن ده‌ها‌ میلیارد دلار ارزیابی ‌شده است. افغانستان براساس سیاست‌های «وزارت انرژی و آب» به پنج حوزه آبی تقسیم‌ شده است که موقعیت آنها در نقشه دیده می‌شود. به‌طورکلی نگاه دولت افغانستان به آب، به‌عنوان یک منبع هیدروکربنی است و نگاه طبیعی! از نظر دولتمردان افغانستان، آب در حکم نفت است و دولت بخشی از هزینه‌های خود را باید از طریق فروش آب به همسایگان تأمین کند. درهمین‌راستا افغانستان تاکنون امتیازهای زیادی از ایران بابت اجازه ورود آب‌های رودخانه گرفته است. تنها در یک مورد در دهه ١٣٥٠، دولت ایران دو میلیارد دلار کمک مالی به افغانستان انجام داد. درباره اهمیت این میزان باید آن را با کل کمک‌های مالی ایالات‌متحده در طول جنگ سرد به افغانستان مقایسه کرد که نزدیک به ٥٠٠‌ میلیون دلار بود. 
نگاهی به مرزهای آبی بین دو کشور
تاریخچه مشکلات آبی بین دو کشور قدمتی به‌اندازه تأسیس کشور افغانستان دارد. ایران در کنفرانس پاریس با اکراه استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت؛ اما با پیروزی نیروهای بریتانیا در جنگ گندمک بر نیروهای افغانی (١٨٧٨) و انعقاد قرارداد تحت‌الحمایگی افغانستان (١٨٧٩)، ایران در مرزهای شرقی خود عملا با بزرگ‌ترین قدرت دنیا همسایه شد؛ بنابراین قراردادهای مرزی بین ایران و هند (پاکستان بعدی) و ایران و افغانستان تابعی از اراده و خواست نیروهای استعماری حاضر در پیرامون ایران بود. ازاین‌روست که بدون روند‌شناسی دقیق شکل‌گیری مرز و قراردادها یا تفاهم‌نامه‌های آبی بین دو کشور، درک درست مسئله امکان‌پذیر نیست. اختلافات مرزی بین ایران و این کشور با حکمیت‌هایی که افسران انگلیسی در رأس آن قرار داشتند به انجام رسید. حکمیت گلد اسمیت و مک ماهون در ١٨٩٦ برای تعیین سرنوشت دریاچه هامون و رود هیرمند سرنوشت‌ساز بود. سرهنگ مک ماهون یک‌سوم حقابه هیرمند را به ایران داد و دوسوم آن را حق افغانستان دانست. در سال ١٩١٧ یک قرارداد جدید بین ایران و افغانستان منعقد شد. به دلیل طولانی‌شدن مذاکرات در جهت اجتناب از گسترش اختلاف و به‌منظور اینکه موضوع تقسیم آب هیرمند سروسامانی یابد، در سال ١٣١٥، پروتکل موقتی بین طرفین منعقد شد که به‌موجب آن آب در سد کمال‌خان به‌صورت مساوی (٥٠ درصد سهم افغانستان و ٥٠ درصد سهم ایران) تقسیم شود. در این قرارداد دولت‌ها توافق کردند که از بند کمال‌خان آب به‌صورت مساوی تقسیم شود و برای اینکه از روستای چهاربرجک تا بند کمال‌خان اضافه بر مقدار آبی که فعلا برده می‌شود مصرف نشود، دولت افغانستان تعهد کرد در فاصله مزبور علاوه بر انهاری که جاری بوده و هست نهر دیگری احداث و حتی تعمیر نکند. عدم پایبندی دولت افغانستان به این قرارداد موجب شد که مشکل کم‌آبی در سیستان همچنان ادامه یابد. این مشکل به‌ویژه با حفر نهر به قرا و سراج در خاک افغانستان که برخلاف نص صریح حکمیت گلد اسمیت و قرارداد ١٣١٧ بود، افزایش یافت. در طول این سال‌ها ایران مجددا تلاش کرد تا مذاکراتی را با دولت افغانستان آغاز کند ولی این مذاکرات هیچ‌گاه به نتیجه مثبتی نرسید. پهلوی اول هم‌زمان با تحکیم پایه‌های دولت مدرن تلاش‌هایی جدی برای بازپس‌گیری حقوق ایران در هیرمند آغاز کرد. اولین کوشش در این زمینه به ١٩٣٠/١٣٠٩ و مذاکرات امیر شوکت‌الملک علم با افغانستان بازمی‌گردد. روابط ایران و افغانستان در آن دوره در وضع مطلوب قرار داشت و رهبر آن نیز به ایران سفر کرده و قرارداد دوستی با ایران منعقد کرده بود. سیاست دولت ایران در این مذاکرات، رد حکمیت‌های استعماری بود که در گذشته انجام ‌گرفته بود. براساس خاطرات امیرعلم، وقتی هیئت افغان به نتایج داوری‌های مزبور درخصوص دلتای هیرمند استناد کردند، امیرعلم گفت ما حاضر نیستیم راجع به حکمیت خارجی که ابدا رسمیت نداشته است صحبت کنیم. به‌علاوه داوری مزبور برای حل مشکلات نبوده،  بلکه برای تولید مشاجره بین «دو برادر دینی» است. به همین دلیل صلاح نیست طرفین روی آن مذاکره کنند. علم پیشنهاد کرد که آب هیرمند به‌صورت مساوی تقسیم شود و افغان‌ها نیز پذیرفتند  نهر شاهی واقع در پایین‌ بند کمال‌خان به‌طور مساوی تقسیم شود. ولی ایران این پیشنهاد را به خاطر اجرائی‌نبودن آن رد کرد.  با عنایت به روابط خوب دو کشور در زمان محمد نادرشاه، معاهده دوستی بین دولت‌ها امضا شد. پروتکل پیوست این معاهده (١٣٠٦) زمینه لازم برای مذاکره پیرامون هیرمند را به وجود آورد. سفیر وقت ایران در کابل (باقر کاظمی) یک معاهده جدید در ١٣١٧ منعقد کرد. براساس آن: در مورد تقسیم آب هیرمند از بند کمال‌خان به بعد بالمناصفه، پذیرفته شد. براساس ماده دوم،  افغانستان تعهد کرد که از روستای چهاربرجک تا بند کمال‌خان، نهر جدیدی را احداث نکند.  موافقت‌نامه ١٣١٧ اولین و آخرین موافقت‌نامه با افغانستان درخصوص هیرمند در تراز استانداردهای جهانی بود و با معیارهای شناخته‌شده جهانی مربوط به رودهای بین‌المللی همخوانی داشت. دلیل عمده ناکامی آن به دلایل سیاسی ازجمله «فقدان حسن‌نیت» در طرف افغان بود.  دولت افغانستان از تصویب موافقت‌نامه اجتناب کرد زیرا استدلال می‌کرد دولت ایران باید در یادداشتی موافقت بی‌قید خود را با آزادی کابل برای هر نوع مداخله در بالای بند کمال‌خان اعلام کند.  در ١٣٣١ دو طرف با وساطت آمریکا کمیسیون جدیدی را برای این منظور تأسیس کردند که به کمیسیون دلتای رود هیرمند معروف شد. در این قرارداد حق تقدم آب مشروب سیستان نسبت به سایر مصارف موردپذیرش کمیسیون بی‌طرف قرار گرفت، مقدار آب موردنیاز سیستان از سوی هیئت ٢٢ متر مکعب در ثانیه اعلام شد که مورد توافق دولت ایران قرار نگرفت. طبق آخرین توافق این قرارداد مقرر شد سهم ایران در منطقه دلتای رود ٢٢ مترمکعب در هر ثانیه باشد و چهار مترمکعب آب اضافه در ثانیه از افغان‌ها بگیرد که درمجموع به ٢٦ مترمکعب می‌رسید. اگرچه این میزان از حقابه تعیین‌شده از (یک‌سوم) «کمتر» بود؛ اما افغان‌ها حتی از پذیرش آن نیز سر باز می‌زدند. این قرارداد با یک معاهده درخصوص آب هیرمند و دو پروتکل در تاریخ ٢٢ اسفندماه ١٣٥١ توافق شد و به امضای طرفین رسید.  ایران در سال ١٩٧٢ دو‌ میلیارد دلار برای طرح توسعه افغانستان در نظر گرفت. این مبلغ در حقیقت در ازای چهار مترمکعب اضافه آب در ثانیه به افغانستان پرداخت می‌شد. پس از کودتا علیه ظاهرشاه در ١٣٥٢ بی‌ثباتی افغانستان را فراگرفت. ولی درنهایت در خردادماه ١٣٥٦ دولت جمهوری افغانستان نیز این معاهده را «لازم‌الاجرا» دانست. با ‌وجود این،  به دنبال کودتاهای پی‌درپی در افغانستان و مسائل بی‌شمار داخلی آن کشور، موجی از ابهام سیاست کلی افغانستان را دراین‌باره دربر گرفت. در دوره طالبان مسیر رود هیرمند به روی ایران بسته‌ شده. این سیاست پس از سقوط طالبان حفظ شد.  درنهایت باید تأکید کرد که آخرین اراده طرفین درخصوص آب هیرمند، مربوط به قرارداد منجر به کمیسیون دلتا است. 
آب در برابر مهاجران
رهبران سیاسی افغانستان از آغاز قرن بیستم استفاده از آب هیرمند را «حق انحصاری» افغانستان دانسته‌اند درحالی‌که طبق حکمیت گلد اسمیت (١٢٨٥/ ١٨٧٢) مرزهای دلتای هیرمند روی شاخه اصلی رود بود. گذشته از اینکه حکمیت اسمیت ظالمانه توصیف می‌شود، زیرا سرهنگ مک ماهون نیز فقط یک‌سوم حقابه رود هیرمند را به ‌طرف ایرانی اختصاص داد. با وجود این،  افغانستان در دوره‌های «ثبات سیاسی» خود از دادن همان حقابه اندک نیز خودداری کرده است. یادداشت ٢٥ سپتامبر ١٩٠٤ سرهنگ مک ماهون، حاکی از این بود که دولت افغانستان اصولا نمی‌پذیرد که اختلافی بر سر مسئله تقسیم آب وجود دارد؛ زیرا معتقد است  موقعیت جغرافیایی، آنان را تنها صاحبان «سراسر هیرمند» می‌داند. این رویکرد باب هر نوع مذاکره را درباره تقسیم آب بسته است.  پیروز مجتهدزاده معتقد است مشکل اصلی ایران و افغانستان از آنجا آغاز شد که رهبران سیاسی افغانستانِ تحت حمایت استعمار بریتانیا در اوایل قرن بیستم رودخانه هیرمند را یک رودخانه داخلی فرض کرده و هرگونه استفاده از آب آن را «حق انحصاری» خود دانستند.  عطاالله عبدی نیز بر این باور است که مرور تاریخچه روابط ایران و افغانستان درباره  هیرمند نشان می‌دهد که افغان‌ها همیشه از وضعیت فرادست خود به‌خوبی استفاده کرده و به‌ندرت به قراردادهایی که وضعیت باثبات و مطمئن را در منطقه ایجاد کند تن داده‌اند و در صورت بسته‌شدن چنین قراردادهایی نیز پایبندی کمتری به آنها نشان داده‌اند. 
اظهارات اشرف‌غنی احمدزی در تهران گویای بخشی از سیاست جدید ژئوپلیتیکی افغانستان در قبال ایران از طریق اهرم‌های متعدد آبی است. به‌طوری‌که می‌توان نام سیاست «آب در برابر مهاجرین» به آن اطلاق کرد. وی در ١٣٩٤ در سفارت افغانستان گفت: «کابل در مواجهه با کشورهای همسایه در موضع ضعف نیست. کشورهای همسایه هم به افغانستان احتیاج دارند. ما برای حل مشکل مهاجران به تهران التماس نکرده‌ایم. نیازی به التماس نیست». غنی با اشاره به «حوزه آبی هریرود»، گفت: اگر دولت ایران برای حل معضل مهاجران اقدام نکند، کابل هم نیازی نمی‌بیند تا به خواست‌های ایران در رابطه با «حقابه» ایران ترتیب اثر دهد. کابل در مواجهه با کشورهای همسایه در موضع ضعف نیست و کشورهای همسایه هم به افغانستان احتیاج دارند. «اگر ایران به اخراج مهاجران افغان ادامه دهد، افغانستان تمام روابط بازرگانی خود با این کشور را قطع خواهد کرد!».  اشرف‌غنی در این چند جمله به‌خوبی بخش بزرگی از نیات ژئوپلیتیکی افغانستان درباره ایران را تبیین کرده است. به عبارت ساده‌تر، به نظر می‌رسد افغانستان با احداث سدهای گوناگون درصدد چالش‌سازی‌های متعدد در حوزه‌های آبی متفاوت است. درحالی‌که ناخرسندی اصلی ایران بر سر حقابه هیرمند است، غنی عملا با چالش حقابه حوزه آبی هریرود که تأمین‌کننده آب خراسان است، از یک کد ژئوپلیتیکی مهم استفاده کرده و پیام تهدیدآمیز روشنی به ایران داده است. این کُد به دو شکل قابل تفسیر است؛  نخست اینکه: سرنوشت هیرمند از نظر ما تمام‌ شده است و ازاین‌پس درخصوص هریرود مذاکره می‌کنیم و در صورت ندادن امتیاز، تجربه هیرمند را در خراسان تکرار خواهیم کرد! و دوم اینکه علاوه بر هیرمند، جبهه جدیدی در هریرود باز شده است! این تهدید نیز در قبال اخذ امتیازات بیشتری برای مهاجران افغان انجام ‌گرفته و قطع روابط تجاری دو طرف با حجم دو‌ میلیارد دلار در سال به‌عنوان ضمانت اجرای آن تلقی شده است. این در حالی است که نوع رفتار دولت ایران با پناهندگان افغان در سه دهه گذشته بی‌نظیر بوده  و سازمان ملل نیز دراین‌باره از ایران تشکر کرده است؛ اما به نظر می‌رسد دولت افغانستان قصد دارد بخشی از مشکلات داخلی خود را از طریق مهاجرت اتباعش به کشورهای همسایه و ورود ارز از این کشورها حل‌وفصل کند.  براساس اطلاعات مرکز آمار ایران،  ٩٨/١ درصد جمعیت ایران از مهاجران افغانی تشکیل می‌شود که این میزان از سال ١٣٨٥ به امروز سیر صعودی داشته است؛ اما این مقدار صرفا نمایانگر اتباع بیگانه‌ای است که اجازه اقامت در ایران دارند. براساس اظهارات وزیر کشور در ١٣٩٤، تعداد افغانستانی‌های مقیم ایران دو‌میلیون‌و ٥٠٠‌ هزار است که از این مقدار صرفا یک‌ میلیون اجازه اقامت موقت دارند. این مقدار بیش از ٤,٥ درصد از جمعیت کل کشور است. مضاف بر آن ایران در ١٠ سال گذشته پنج میلیون مهاجر غیرقانونی به افغانستان برگردانده است.  افغانستان از ایران می‌خواهد  برای گرفتن حقابه خود، علاوه بر پذیرش یک‌میلیون‌و ٥٨٣هزارو ٩٧٩ مهاجر غیرقانونی، شرایط مطلوب زندگی برای آنها را نیز فراهم کند که در این صورت «شاید» افغانستان اجازه خروج آب‌های مرزی خود را به‌سوی ایران صادر کند. 
کنترل ایران از طریق کنترل آب
افغانستان بر این باور است که از طریق کنترل آب‌های خروجی‌اش به سمت ایران قادر است رفتار و تصمیمات سیاسی ایران در زمینه فروش نفت ارزان و پذیرش مهاجران را کنترل کند. «سیاست احداث سد» از سوی افغانستان تا اندازه زیادی به سود کشورهای رقیب تمام ‌شده است. کشورهایی مانند ترکیه با بستن قراردادهای پرسود با افغانستان وظیفه احداث سد را برعهده ‌گرفته‌اند و بخش عمده کمک‌های خارجی به افغانستان صرف احداث سد بر مسیر هیرمند و هریرود می‌شود.  سیاست آبی افغانستان (با وجود سلطه بی‌ثبات بر سپهر سیاسی آن) تحت‌تأثیر ژئوپلیتیک این کشور است. تمام حاکمان افغانستان از هر گرایش، می‌دانند که از طریق کنترل آب قادر به کنترل همسایگان خود خواهند بود.  افغانستان کشوری است که در تنگنای جغرافیایی قرار گرفته است. محصوربودن این کشور در خشکی و فقدان راه به آب‌های آزاد، روابط تجاری آن را مختل کرده و این کشور را به‌ لحاظ جغرافیایی به پاکستان و ایران وابسته کرده است. از سوی دیگر سلطه پشتون‌ها بر ساختار سیاسی این کشور ظرفیت ستیزه‌جویی با ایران را بالا برده است. 
نتایج و پیامدهای سیاست آبی افغانستان در ایران
سیاست‌های آبی افغانستان در دهه‌های گذشته نتایج فاجعه‌باری را متوجه شرق کشور کرده است. شمال استان سیستان‌وبلوچستان به‌ویژه شهرهای زابل و اطراف آن که حیات آنها وابسته به هیرمند و کشاورزی اطراف دریاچه هامون است، دچار خشک‌سالی شدند. در اثر این خشک‌سالی، بخشی از مردم سیستان در حال مهاجرت به گلستان و خراسان و عمدتا مشهد هستند در نتیجه آن نیز ترکیب قومی- مذهبی شمال استان با تغییر مواجه شده است. با خالی‌شدن هر روستای مرزی، هزینه‌های انتظامی و امنیتی تأمین امنیت مرز افزایش می‌یابد و استان‌های مجاور نیز با خشکی و همچنین افزایش جمعیت و در نتیجه حاشیه‌نشینی و مشاغل کاذب روبه‌رو می‌شوند.  افغانستان قصد دارد تجربه سیستان را در استان خراسان تکرار کرده و با احداث سدهای مختلف بر هریرود ازجمله سد سلما، به‌طورکلی نیمه شرقی ایران را با چالش حیاتی روبه‌رو کند. این چالش موجبات چالش‌های متعدد اقتصادی، جمعیتی، امنیتی و اجتماعی را فراهم کرده است. احداث سد سلما پس از احداث سد دوستی در شمال خراسان بود، یعنی تلاش ایران برای کاهش وابستگی به هیرمند، با پاتکی جدید از سوی کابل روبه‌رو شد. تمام این مشکلات ناشی از سیاست آبی افغانستان، تهدیدکننده وحدت و همبستگی ملی نیز هست؛ زیرا کمبود آب، زمینه تغییرات مکرر و انتقال آب یک ناحیه/ شهر/ استان به ناحیه دیگر را فراهم آورده و پیوسته موجب نارضایتی عمومی از مرکز و نفرت از ناحیه مجاور به دلیل فقدان آب می‌شود. این فرایند به‌نوبه خود می‌تواند در آینده موجب بحران‌های اجتماعی بر سر منابع آب در درون سرزمین شود. 
افغانستان به رودهای هیرمند و هریرود به‌عنوان یک ابزار سیاسی نگاه می‌کند و دکترین سیاست خارجی خود در قبال ایران و پاکستان را بر این مبنا قرار داده است. ادامه این سیاست باعث تعطیلی حیات در نیمه شرقی ایران شده و بحران‌هایی مانند بی‌کاری، مهاجرت، ریزگردها، حاشیه‌نشینی و از همه مهم‌تر جدال داخلی بر سر آب را پدید خواهد آورد. تبلیغات گسترده مبتنی بر محیط زیست یکی از مهم‌ترین محورهای تبلیغاتی انتخابات ریاست‌جمهوری ٩٦ بود که نشانگر حساسیت مسئله در استان‌های بزرگ کشور است.  این وضعیت تحمیل‌شده بر ایران به‌تدریج آسیب‌های جدی‌تری به اکوسیستم و محیط زیست وارد خواهد کرد و آشکارا به یک چالشی بدل شده که قادر است امنیت ملی را به خطر بیندازد. عزت‌الله عزتی بر این باور است که بهره‌برداری از آب‌های مشترک در شرق ایران جنبه هیدروپلیتیک پیدا کرده است و موضوع آب هیرمند به یک اهرم سیاسی- اقتصادی در دست دولت افغانستان تبدیل ‌شده تا از آن در روابط سیاسی و موازنه قدرت با ایران استفاده کند. قرارگرفتن ایران در غرب و پایان حوزه آب‌ریز هیرمند، کشور را در وضعیت فرودست قرار داده است از سوی دیگر حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان موجب پدیدآمدن موقعیتی مناسب‌تر برای این کشور شده است. 
 راهکارها و پیشنهادها
١- شناسایی هیرمند و هریرود به‌عنوان رودخانه بین‌المللی؛ همان‌گونه که مکررا اشاره شد، هیئت حاکمِ افغانستان در دوره‌هایی اصرار داشتند که هیرمند یک رودخانه داخلی است. به نظر می‌رسد این رویکرد پس از گذشت بیش از یک سده به سیاست Policy  دولت تبدیل‌ شده است. این سیاست درواقع با هدف فرار از آثار و پیامدهای مترتب بر رودخانه‌های بین‌المللی است.  هرچند قانون و ضابطه خاصی در حقوق بین‌الملل پیرامون حقوق رودخانه‌ها نداریم، اما در اروپای نوزدهم یک عرف مشخص درباره چگونگی استفاده از آب‌های بین‌الملل شکل گرفت. درباره نمونه‌های مشابه آن، شاهد شکل‌گیری یک عرف بین‌المللی بوده‌ایم. برای مثال در موافقت‌نامه بین دولت‌های پروس و ساکسونی در وین ١٨١٥ در حقوق ناوبری بر رودخانه آلپ و همچنین در چندین موافقت‌نامه دیگر میان کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم، رودخانه بین‌المللی این‌گونه توصیف‌ شده است: 
الف) رودی که از سرزمین دو یا چند کشور می‌گذرد. 
ب) رودی که سرزمین دو یا چند کشور را جدا می‌سازد. 
ج) رودی که برای دو یا چند ملت دارای اثر اقتصادی است. 
بدیهی است که علاوه بر هیرمند، رودهای دجله و فرات (که ترکیه آن را رودخانه داخلی تلقی می‌کند) نیز می‌توانند شامل این تعریف باشند. بنابراین پیش از هر چیز لازم است جمهوری اسلامی ایران بر بین‌المللی بودن هیرمند و هریرود تأکید کند. 
٢- رویارویی با مسئله؛ مهم‌ترین نکته درخصوص مسئله آب‌های شرق کشور و حوزه‌های آبی کشور افغانستان با توجه به ریشه مسئله (مرز) این است که ایران باید به‌صورت جدی و در عالی‌ترین سطوح تصمیم‌گیری با این موضوع روبه‌رو شود و از فرار یا به تعویق‌انداختن سیاست‌پردازی در این زمینه پرهیز کند. رویارویی قاطع با مسئله در عالی‌ترین سطوح یکی از راه‌کارهای مهم است. 
٣- لازم است ایران نسبت به شکایت و تشکیل پرونده در مجامع حقوقی بین‌الملل اقدام کرده و در صورت لزوم به آنها استناد کند. 
٤- متراکم‌شدن مسئله آب در داخل با شکاف‌های قومی و مذهبی یا طایفه‌ای، چشم‌انداز نامطلوبی را ترسیم می‌کند. 
٥- دیپلماسی برد- برد به‌ویژه با محوریت امتیاز ترانزیت در چابهار و اقیانوس هند از گزینه‌های عملی مهم درخصوص منابع مشترک آبی است که از آن به‌عنوان معامله بزرگ با افغانستان یاد می‌شود. 
٦- استفاده از اهرم مهاجران یکی دیگر از ابزارهای موجود برای متقاعدکردن افغانستان در زمینه آب است. 
این کشور توان و گنجایش نگهداری از انبوه مهاجران غیرقانونی را که در ایران زندگی می‌کنند،  ندارد و در صورت اخراج آنها از ناحیه ایران با بحران مشروعیت و رضایتمندی مواجه خواهد شد؛ بنابراین ایران حق دارد براساس استفاده از حق حاکمیت ملی، مهاجران غیرقانونی افغان را از کشور اخراج یا خواستار گام مثبت کابل در زمینه منابع آبی شود؛ به‌ویژه اینکه همین مهاجران نیز اکثرا علاقه‌مند به حضور در نواحی پرآب ایران هستند. 
٧-اتخاذ سیاست هیدروپلیتیکی مشخص یکی دیگر از راهکارهای موجود در زمینه سیاست‌های زیست‌محیطی و آبی است. لازم است کارشناسان مختلف به اجماع واحدی در زمینه آب‌های خروجی و ورودی به ایران و ایجاد موازنه بین این مسئله با محوریت مصالح ملی نائل شوند. نبود سیاست هیدروپلیتیکی مشخص در اسناد امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران باعث شکل‌نگرفتن سیاست آبی در وزارت خارجه شده است. 
٨- فشار سیاسی به افغانستان و استفاده از مکانیسم‌های سیاست داخلی. 
٩- استفاده از قدرت نرم و سخت ایران برای تأمین امنیت ملی و بقای کشور.

ظرفیت‌های سیستان‌وبلوچستان را دریابیم


سیستان و بلوچستان را دریابیم
شرق:29 خرداد 96:
استان سیستان‌وبلوچستان بزرگ‌ترین استان کشور و در عین حال محروم‌ترین و مغفول‌ترین آنها نیز هست. یکی از عجایب ما این است که این استان «عزیز» را همواره در زمان انتخابات به یاد می‌آوریم و پس از آن، تا انتخاباتی دیگر یا حادثه‌ای تروریستی آن را به فراموشی می‌سپاریم.  مردم محروم این استان به وعده انتخاباتی یارانه‌ای نه گفتند. رفتاری که پیش از این در رفراندوم خرداد ١٣٩٥ سوئیس شاهد آن بودیم. ٧٨ درصد مردم این کشور به یارانه بی‌قیدوشرط دوهزارو ٢٠٠ یورویی در ماه نه گفته بودند. این رخداد نشان از سطح دانش سیاسی و شعور مردم محروم استان دارد. صحبت‌های اخیر مولوی عبدالحمید در یک همایش پس از انتخابات یک بار دیگر سطح آگاهی ‌ملی و سیاسی یکی از مهم‌ترین نخبگان سیاسی آن دیار را به نمایش گذاشت و توجهات زیادی را جلب کرد.سال گذشته به دعوت وزارت علوم و دانشگاه‌های زاهدان و زابل به همراه عده‌ای از استادان علوم سیاسی و تاریخ سفرهایی به زابل و زاهدان داشتیم. یکی از برکات مهم این سفر، آشنایی با فعالان سیاسی و نویسندگان آن منطقه بود که با تصورات قالبی ما متفاوت بود.زابل و به طور کلی شمال استان درگیر مبارزه با «دیو» خشک‌سالی است و بخش بزرگی از پروژه‌های توسعه و آمایشی را متوقف کرده است.
سدسازی‌های پی‌درپی افغانستان بر رود هیرمند و قطع کامل حقابه ایران به یک منازعه ژئوپلیتیک تبدیل شده است. منازعه‌ای که کابل قصد دارد تجربه آن را در خراسان نیز پیاده کند. متأسفانه «مذاکره و دیپلماسی» بر سر حقابه ایران در هیرمند (که پیشینه‌ای صدساله دارد) در دستور کار سفر چند هفته پیش وزیر خارجه کشورمان به کابل قرار نداشت. این در حالی است که سیستان در عطش و بی‌آبی می‌سوزد. پیامدهای این بی‌آبی دامن‌گیر تمام شرق کشور خواهد شد. جا دارد وزارت خارجه و وزارت کشور برای اینکه یادی از «مردم همیشه در صحنه» سیستان کرده ‌باشند، در ایام غیرانتخاباتی هم قدری به فکر بی‌آبی، توسعه‌نیافتگی، بی‌کاری و مشکلات ناشی از دیوارکشی مرزی در شمال استان بکنند. منظره هول‌انگیز تعطیلی بازار زابل، به راستی غم‌انگیز است.
مردم سیستان در عین شایستگی، محروم‌اند. دوگانه‌ای که شایسته ایران امروز نیست. چهره فقیر زابل از فرودگاه تا مرکز شهر شایسته هیچ نظام سیاسی نیست و صدالبته موجب شرمساری ماست.
نیمه جنوبی استان اما علاوه بر مشکلات مذکور، مصائب دیگری نیز دارد. مشاهده نگارنده در بلوچستان این بود که فعالان سیاسی، مولوی‌ها، فعالان دانشگاهی و جوانان آن دیار در شور وطن‌خواهی و دولت‌خواهی یکی از بی‌نظیرترین شهروندان ایران‌زمین‌اند.
شاید از معجزات ایرانی‌بودن باشد که مردم دورترین ناحیه از مرکز همچون و شاید بیش از خود مردم مرکز بر ایرانیت و تمدن کهن کشور می‌بالند. برخلاف تبلیغات دشمنان کشور، کوچک‌ترین واگرایی در این مردم وجود ندارد و عشق به جوهره ایران در قلب و روح بلوچستانی‌ها موج می‌زند.
اما در برابر این میزان از وفاداری، بی‌کاری و برخی تبعیضات اجتماعی باعث رنجش خاطر هر مسافری است تا چه رسد به شهروندان آن دیار.
هرچند مردم بلوچستان تا امروز با بزرگواری با این موضوعات برخورد کرده‌اند اما همه قوای کشور از جمله قوه مجریه باید درخصوص احترام به باورها و ارزش‌های مردمی و همچنین حل مسئله بی‌کاری به‌جد بیندیشند وگرنه این «سرمایه» بزرگ اجتماعی آسیب خواهد دید و به طور کل در پای صندوق رأی و سراب و سرخوردگی هزینه خواهد شد.
در جنوب استان درست در کرانه مکران و سواحل اقیانوسی-دریایی فرصت بی‌نظیر برای آبادی، ایجاد صنعت و شهرسازی وجود دارد. اما تمام ظرفیت این سواحل به پروژه ترانزیتی چابهار تقلیل داده شده است. چابهار در عین اهمیت، فقط نقطه‌ای کوچک از ظرفیت استان است. از مبدأ پهنه اقیانوسی تا استان هرمزگان تقریبا خالی از سکنه و آبادی است درحالی‌که این پهنه می‌تواند چند میلیون جمعیت کارآمد را در خود جا دهد و تأمین کند.
شاید تنها کشوری باشیم که استفاده از چنین کرانه ساحلی را تعطیل و خود را از عواید اقتصادی و زیستی دریای آزاد محروم و صرفا به مسائل نظامی آن توجه کرد‌ه‌ایم و عملا هیچ برنامه‌ای برای بهترشدن وضعیت نداریم. البته این مسئله شامل تمام خط ساحلی ایران در جنوب می‌شود. یعنی جایی که می‌توانست صنایع پرآبی مثل فولاد را به جای مرکز کشور در خود جای دهد.
ایران بر سراسر پهنه شمالی خلیج فارس از اروندرود تا تنگه هرمز به فاصله ٦١٥ مایل دریایی مسلط است. خط ساحلی ایران در خلیج فارس تقریبا هزارو ٣٦٥ مایل دریایی است. بعد از آن طولانی‌ترین خط ساحلی مربوط به امارات است که کمی بیش از یک‌سوم ایران است. ایران دارای ٣٠٠ مایل حریم دریای مکران از جمله بندر استراتژیک چابهار است که استان سیستان‌و‌بلوچستان را به «کلید» دسترسی کشورهای محصور در خشکی آسیای میانه، افغانستان و قفقاز جنوبی به آب‌های آزاد بدل کرده است.
آری، محروم‌ترین استان ایران در حقیقت برخوردارترین نیز هست. شاید در ظاهر طبیعت با مردم این ناحیه نامهربان است اما یکی از نقاط ثقل ژئوپلیتیک ایران درست همین‌جا واقع شده است. اینجاست که باید گفت محرومیت واقعی در فکر و ذهن سیاست‌گذاران ماست که به جای بهره‌برداری از این استان استراتژیک با وجود آن مردم فهیم، کل مسئله این استان را به باورهای سطحی و حاشیه‌ای تقلیل داده‌اند.
مردم ناحیه نیاز به گاز، آب، توسعه و تکمیل هرچه‌سریع‌تر خط آهن دارند تا بتوان آسیای میانه را به اقیانوس هند وصل کرد. هزینه اتصال خط آهن این استان به شبکه ریلی کشور برای کشوری مانند ایران چندان زیاد نیست. نهادهای برخوردار و ثروتمند غیردولتی هم می‌توانند بخشی از این هزینه را تأمین کنند که آستان قدس رضوی فقط یکی از آنهاست. استان سیستان‌و‌بلوچستان را دریابیم، پیش از اینکه دیر شود.

اسنادی از روزنامه های وقت به هنگام سقوط فرقه دموکرات

روایت روزنامه‌های وقت از سقوط فرقه دموکرات در تبریز و اردبیل

شرق:21 آذر 1395

درباره سقوط فرقه دموکرات آذربایجان در ١٣٢٥ و اسباب و علل این پیروزی، مقالات، سخنرانی‌ها و اظهارنظرهای بسیاری انجام شده است. گروهی این پیروزی را به حساب تدابیر محمدرضاشاه پهلوی و درایت وی گذاشته‌اند و گروهی دیگر آن را تدبیر قوام‌السلطنه، سیاست‌مدار مجرب، عنوان کرده‌اند و عده‌ای دیگر، بر نقش مؤثر آمریکا در حوادث آن دوران و اولتیماتوم دولت وقت این کشور به شوروی، اشاره کرده‌اند.

در کنار عوامل دیگر مانند اراده دولت وقت در اعاده حاکمیت خود بر شمال‌غرب کشور و نیز نگرانی آمریکا از توسعه‌طلبی شوروی در ایران، ترکیه و یونان، نباید از « نقش مردم آذربایجان» در بیرون‌راندن فرقه دموکرات غفلت کرد. اگر مردم آذربایجان نمی‌خواستند، کار ارتش ملی بسیار سخت و پیچیده بود و اگر مردم در کنار ارتش سرخ و پیشه‌وری قرار می‌گرفتند، هیچ نیرویی نمی‌توانست اراده آنان را خدشه‌دار کند.

کریستوفر سایکس درباره استقبال مردم تبریز از ارتش، می‌نویسد: «به استثنای مورد فرانسه [آزادی از اشغال نازی‌ها] در سال ١٩٤٤، در هیچ کجای دنیا شاهد این‌چنین شوروشوقی نبودم».

 ریچارد کاتم در کتاب خود «ناسیونالیسم در ایران»، اشاره می‌کند پیش از رسیدن ارتش، خود مردم کلیه مقامات فرقه دموکرات را که به آنها دسترسی داشتند، اعدام کردند.

کلنل پایبوس، وابسته نظامی بریتانیا که یک ماه بعد از سقوط فرقه به منطقه سفر کرد تا اوضاع را بررسی کند، در گزارش خود می‌نویسد: شاگردان مدرسه‌ای در «خوی» که سرود ملی ایران را با هیجان زیاد می‌خواندند، از وی استقبال کردند. پایبوس در گزارش خوی که به وزارت خارجه آمریکا ارسال شده، می‌گوید با گروهی ١٥ نفره از طبقات مختلف شهر دیدار داشته است و برخی از آنها، معتقد بودند دولت ایران باید آموزش زبان فارسی را بعد از این بیشتر توسعه دهد... .

پایبوس می‌نویسند من از ورود به این موضوع خودداری کردم؛ اما حضار به این بحث بسیار علاقه‌مند بودند و می‌گفتند فارسی، زبان مسلط منطقه بود ... .

خود فرقه بعدها در مجلاتی که در باکو منتشر می‌کرد، آمار کشته‌های خود را حدود ٦٠٠ نفر عنوان کرد.

بیشتر این کشتارها از سوی خود مردم و پیش از ورود ارتش صورت گرفت. گزارش کنسولگری آمریکا در تبریز نیز این موضوع را تأیید می‌کند. مثلا در رضائیه، تا پیش از ورود ارتش، صد نفر از مهاجران قفقازی به دست مردم کشته شدند. در تبریز، در فاصله فروپاشی تشکیلات فرقه تا ورود ارتش، ٣٠٠ نفر به دست مردم کشته شدند که وابسته نظامی بریتانیا در گزارش به وزارت خارجه این کشور، می‌نویسد: ٣٠ درصد آنها قفقازی و از اتباع شوروی بودند. بند دو این گزارش در دیدار از تبریز، تصریح می‌کند بعد از ورود ارتش، کشتاری صورت نگرفت. این گزارش کسانی را که تا پیش از ورود ارتش به دست مردم خوی، تبریز و رضائیه کشته شده‌اند ٤٢١ نفر تخمین زده است.

ریچارد کاتم به نقل از راساو، می‌گوید این تعداد با محاسبه اعدام‌های دادگاه‌های نظامی، به بیش از ٥٠٠ نفر می‌رسد. کلنل پایبوس، وابسته نظامی بریتانیا، در شرح ملاحظاتش بعد از شکست فرقه، با تأکید می‌نویسد: بعد از ورود ارتش به منطقه کشتاری صورت نگرفت.

آن‌چه در ادامه خواهد آمد، بخشی از اخبار و گزارش‌های روزنامه‌های وقت کشور درخصوص چگونگی سقوط فرقه دموکرات پیشه‌وری است. بسیاری از روزنامه‌های آن دوران، مخبران و خبرنگاران خود را همراه با نیرو‌های ارتش به منطقه گسیل کردند تا روایتی دستِ اول از چگونگی عملیات نجات آذربایجان مخابره کنند.

از میان انبوه نشریات و گزارش‌هایی که استاد گرامی، کاوه بیات، در اختیار ما قرار داده است، گزارش‌های بی‌شماری درباره نحوه آغاز جنبش وطن‌خواهان آذربایجان و همین‌طور مقاومت‌های مردم عادی که از ستم فرقه، به‌ویژه مهاجران قفقازی، به ستوه آمده بودند، دیده می‌شود.  کریستوفر سایکس در گزارش خود از عملیات نجات فرقه در کتاب «روسیه و آذربایجان» می‌نویسد: «من در اتومبیلی بودم که پس از شروع نبردها از «میانه» به‌سوی شمال حرکت کرد و ٢٤ ساعت قبل از ورود ارتش به تبریز رسیدم. به استثنای مورد فرانسه در ١٩٤٤، در هیچ‌کجای دنیا شاهد یک چنین شوروشوق ناگهانی و خشونت‌باری نبودم».  این بریده روزنامه‌ها روایت خیزش مردمی آذربایجان است که با شعف بسیار از قوای ارتش استقبال کردند و به دست خود متجاسران فرقه را مجازات کردند. روایتی که در میان جنبه‌های دیگر سقوط فرقه دموکرات، کمتر دیده شده است و برای نخستین‌بار در روزنامه «شرق» منتشر می‌شود.

 

***



تبریز ساعت ١١ یکشنبه ٢٤ آذر١

روزنامه دموکرات ایران| برای اینکه امنیت شهر تبریز هرچه زودتر برقرار گردد، آقای سرتیپ هاشمی با اولین قسمت ساعت پنج روز جمعه هنگامی که صدها‌ هزار نفر افراد شهر تبریز انتظار ورود ارتش را می‌کشیدند وارد باسمنج شدند. ده‌ها رأس گاو و گاومیش و گوسفند قربانی شد.  عده‌ای در مقابل سربازان دراز کشیده، می‌خواستند قربانی شوند و جان خود را نثار قدم سربازان محبوب ایران کنند.

مردم سربازان را در آغوش کشیده، گریه کرده، می‌بوسیدند و بعضی فرزندان خود را به جلو چرخ‌های ارابه جنگی انداخته گل‌های چرخ‌ها را به دیده خود می‌کشیدند.

مردم تمام کارهای خود را رها کرده، دور سربازان جمع می‌شوند و ابراز احساسات می‌کنند. در شهر اجتماع به اندازه‌ای است که سربازان قادر به حرکت نیستند. هنگام استقبال از ارتش، دکتر جاوید و شبستری [از رهبران تسلیم‌شده فرقه] نیز در «باسمنج» بودند.

از شب ٢١ آذر تابه‌حال تبریز انتقام می‌کشید. مجاهدین از ٩ساله تا ٩٠ساله مسلح هستند، در قسمت‌های اطراف و محلات شتربان و مارالان به علت تیراندازی شدید بین مردم و مهاجرین[آن‌دسته از اعضای فرقه که از قفقاز آورده شده بودند] عبورومرور غیرممکن بود.

در این موقع تیراندازی بسیار شدید شد. سربازان دخالتی نداشته‌اند، گلوله مسلسل و تفنگ مردم را متفرق کرد. ساعت ١١ یک ارابه جنگی و دسته سرباز پارک رفتند. خائنان تسلیم و بازداشت شدند. تیراندازی امروز صبح کمتر شده است.

تفصیل تسلیم ماجراجویان نهضت پوشالی٢

روزنامه دموکرات ایران | دستخط مبارک ملوکانه - اظهار تشکر سرلشکر رزم‌ آرا - اوامر شاهانه به نیروهای اعزامی - غلام یحیی در «میانه» - چند نفر را به قتل رسانیده و دو‌ میلیون ریال پول بانک را سرقت کرده است - سران فرقه دموکرات از ساعت هفت بعدازظهر هر یک با پنج، شش کامیون اثاثیه به طرف سر حد شوروی فرار کرده‌اند.

غلام یحیی پول‌های بانک را سرقت کرده است

نیروهای اعزامی به آذربایجان در این چند روز مشغول ترمیم جاده و بازکردن راه برای حرکت ستون‌ها بوده است. طبق گزارش‌ها و تحقیقات محلی، وضعیت میانه بسیار درهم و حتی غلام یحیی چند لحظه قبل از حرکت، چندین نفر را به قتل رسانیده و دو‌ میلیون ریال پول بانک میانه را برداشته و متواری شده. اسلحه و مهمات در همه جا ریخته و فدائیان دسته ‌به ‌دسته با حال زار تسلیم می‌شوند. وضعیت اهالی تأسف‌آور و برای علاقه‌مندان به آزادی و استقلال کشور دیدنی است.  ستون اعزامی از تکاب بالاخره پس از زدوخورد شب گذشته، ساعت شش صبح دیروز وارد شاهین‌دژ شد. اسلحه و مهمات زیادی به دست آنها افتاده و فدائیان مرتبا با اسلحه‌های خود تسلیم ستون می‌شوند. طبق گزارشات واصله، طوایف شاهسون در نتیجه اغتشاش و هیجان، هروآباد و اکثر نقاط خلخال را تصاحب و به طرف اردبیل در حرکت هستند.

مردم تبریز منتظر ورود قوای دولتی

اظهارات رادیو تبریز که در ساعت ١٧ونیم روز ٢١ آذرماه پخش گردیده و پاسخی که به آن داده شد در زیر چاپ می‌شود. «٣٠٠ هزار زن و مرد از بامداد روز ٢١ آذر در شهر به تظاهرات پرداخته و با دردست‌داشتن عکس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و نخست‌وزیر و پرچم ایران منتظر ورود قوای دولتی هستند».

سران فرقه دموکرات با اثاثیه سرقتی فرار کردند

سران فرقه دموکرات از ساعت هفت بعدازظهر دیروز در پناه مسلسل و تفنگ، هر یک با پنج، شش کامیون اثاثیه گرانبها از شهر تبریز خارج و به طرف سرحد شوروی رفتند.  باوجودی‌که ملت فاقد اسلحه بود، مع‌الوصف موفق شدند عده زیادی از اعضای دموکرات را کشته و فعلا هم در اطراف شهر صدای تیر شنیده می‌شود.  شهر توسط پیرمردان و معتمدان اداره و حکومت‌نظامی اعلام و از ساعت ١٨ عبورومرور در شهر ممنوع است. اهالی تقاضای کمک فوری حتی اگر ممکن است با هواپیما را دارند.  این تلگراف به اهالی آذربایجان پاسخ داده شده است.  «هم‌میهنان عزیز: الساعه ارتش به طرف شهر شما در حرکت است. ارتش برای ایجاد امنیت و جلوگیری از این بدبختی‌ها وارد شهر شما می‌شوند. افراد این ارتش برادران و کسان شما هستند که برای نجات شما حرکت و با تأثرات شما شریک هستند. ورود ارتش به سرزمین مقدس آذربایجان و خاصه شهر تبریز به ساعت افتخار و خوش‌وقتی فرد‌فرد آنان است.  هم‌میهنان عزیز، درضمن به عموم توصیه می‌شود که آرامش کامل و نظم تام را مراعات کرده با کمال نظم و ترتیب با ارتش همکاری کنید تا قوای تأمینیه بتواند نظم شهر را در دست گرفته، به وظیفه خود عمل کنند.  هم‌میهنان عزیز ارتش با آغوش باز وارد شهر زیبای شما می‌شود؛ زیرا شما برادران و هم‌میهنان عزیز مدت یک‌سال‌ونیم از ما دور و جدا بوده و دوری و جدایی شما در فردفرد ارتش اثرات عمیقی کرده است.

هم‌میهنان پرچم‌های شیر و خورشید را زینت پیکر خود کرده امروز را جشن گرفته و این سعادت عظیم را که یادگاری فراموش‌‌نشدنی است، هیچ‌گاه فراموش نکنید».

پیام عشایر ایران برای شرکت در عملیات نجات آذربایجان و پیام سپاس ارتش

در جریان اخیر که موضوع دفاع میهن و حفظ مرز و بوم کشور و جلوگیری از اقدامات و تحریکات عده‌ای ماجراجو بود، عشایر رشید و خدمتگزار کشور که در کوهستان‌های مختلف مسکون هستند، تلگراف بسیاری به ستاد ارتش مخابره و با روح صمیمیت و علاقه وافر برای خدمتگزاری و برای انجام وظیفه و فداکاری دوش‌به‌دوش ارتش حاضر شدند.  حتی افراد خود را حاضر و در شُرف حرکت بودند که بدین قسم، جریان آذربایجان پیش‌آمد نمود.  بین رؤسای عشایر به‌خصوص باید اسامی این آقایان را ذکر کرد. آقای ابوالقاسم بختیار که با عشقی وافر کلیه ایلات خود را حاضر و آماده کار کرده بود. آقای قبادیان که بارها کتبا و تلگرافا تقاضای تمرکز و حرکت عده خود را کرد. آقای علی غضنفری در لرستان که با جدیت مشغول جمع‌آوری و تمرکز افراد خود شده. آقای خسرو بویراحمدی و آقای ضرغام و سایر کدخدایان بویراحمدی که شب و روز با جدیتی خستگی‌ناپذیر خود را حاضر و آماده حرکت کرده‌اند. عشایر مختلف غرب، خاصه سنجابی کوران - قلخانی - ولدبیگی و غیره که لاینقطع برای حرکت قسمت‌های خود اقدام و عمل کرده‌اند. عشایر عرب که توسط استاندار خوزستان و فرمانده لشکر آنجا بارها تقاضای حرکت خود را کرده‌اند.  یک مرتبه دیگر پیشامد اخیر ثابت کرد چگونه عشایر خدمتگزار ایران با علاقه وافر و ایمانی خلل‌ناپذیر برای همکاری و عمل دوش‌به‌دوش ارتش حاضر و در لحظه خطر چگونه همه‌چیز را کنار گذارده مثل سرباز در کنار ارتش جانبازی خواهند کرد.  این احساسات و این علاقه و ایمان است که استقلال کشور را ابدی و عظمت آن را سرمدی خواهد کرد. ستاد ارتش به نام کلیه ارتش از این احساسات بی‌شائبه و این عشق سرشار ایلات رشید و برادران کوهستانی تشکر کرده و انتظار دارد این صمیمیت و علاقه و این بستگی و معنویت روز‌به‌روز کامل‌تر شود.  زنده و جاوید باد ایران عزیز پایدار و با عشایر رشید و سلحشور ایران باعظمت و با روح ایران‌دوستی و ایران‌پرستی مردمان و سکنه کوهستان‌های ایران.

مخابره اخبار نجات آذربایجان توسط خبرنگاران خارجی در تبریز

هیأتی از خبرنگاران خارجی مرکب از کریستوفر سایکس، خبرنگار دیلی‌میل لندن، ادوارد کویتس، مخبر آسوشیتدپرس و کلیتون دانیل، خبرنگار روزنامه نیویورک‌تایمز، روز ٢١ آذر از تهران برای مشاهده اوضاع آذربایجان به تبریز حرکت کرده و ساعت شش‌ونیم بعدازظهر همان روز وارد تبریز شدند و بلافاصله در ساعت هفت از رادیو تبریز پیامی برای روزنامه‌های خود فرستادند که چون شامل اخبار و وقایع اخیر تبریز و میانه است، عینا ترجمه و چاپ می‌شود:  «جعفر پیشه‌وری صدر فرقه دموکرات آذربایجان که درست مدت یکسال بر این استان حکومت می‌کرد امروز از تبریز مفقودالاثر گردیده اهالی و مردم تبریز در کوچه و خیابان‌ها جمع شده فریاد شادی و مسرت آنها دائما رو به تزاید است و با بی‌صبری تمام منتظر ورود قوای اعزامی از مرکز می‌باشند که امروز صبح از میانه به طرف تبریز حرکت کرده است.  تشکیلات فرقه دموکرات و مقاومت مسلحانه آنها شب گذشته به کلی از هم گسیخته شده و از روسای رژیم آنها فقط دو نفر علی شبستری رئیس انجمن ایالتی و دکتر سلام‌الله جاوید فرماندار باقی مانده‌اند که آنها هم به نام استقبال از قوای اعزامی به طرف میانه رفته‌اند.  

عمارت مرکز ستاد فرقه دموکرات و دفتر کار پیشه‌وری تخلیه شده و تاریک است محل پیشه‌وری هنوز معلوم نیست و مردم در جست‌وجوی او هستند صدای آتش تیر امشب هم یعنی پس از ٢٤ ساعت درهم‌شکستن رژیم دموکرات‌ها در شهر شنیده می‌شود ولی تصور می‌رود بیشتر شلیک‌ها امشب از روی شعف و شادی است نه از خشم و غضب تمام شهر به وسیله پلیس‌های موقت که با لباس سویل هستند نگهبانی موقت که با لباس سویل هستند نگهبانی می‌شود این پلیس‌ها با تفنگ‌های خودکار و مسلسل‌های سبک مسلح بوده و برای اینکه با فداییان دموکرات اشتباه نشوند بازوبندهای سفیدی بسته‌اند.  بین میانه و تبریز‌ هزاران نفر دهقانان و برزگران و اهالی شهرهای عرض ‌‌راه در کنار جاده ایستاده و منتظر استقبال قوای ارتش ایران هستند که درست یک‌سال قبل آذربایجان را تخلیه کردند.  سه نفر خبرنگاران خارجی با اولین اتومبیل در پیشاپیش قوای اعزامی از میانه به طرف تبریز حرکت کردند و در نتیجه چند ساعت زودتر از قوای ایران به تبریز رسیدند. اهالی در مسیر عبور خبرنگاران با کف‌زدن‌ها ورود آنها را شادباش گفته و هفت گوسفند در دهات مختلفه به رسیم قدیمی ایرانی‌ها برای خبرنگاران قربانی شد. آیین قربانی بزرگ‌ترین افتخاری است که ایرانی‌ها نسبت به گرامی‌ترین میهمان و عزیزترین کسان خود انجام می‌دهند».

زنده‌باد شورای امنیت

در تمام عرض راه فریادهای شادی برای سلامتی شاه و ارتش ایران و نخست‌وزیر و مخبرین جراید بلند بود و در نزدیکی شهر تبریز فریادهای (زنده‌باد شورای امنیت) نیز اضافه شد هنگامی که امروز صبح خبرنگاران از میانه حرکت کردند واحدهای ارتش ایران با اسلحه‌های سنگین در شهر میانه تهیه حرکت خود را می‌دیدند.

در میانه مردم با سربازان با یک حالت وجد و شعفی گردآمده و برای پیداکردن دموکرات‌هایی که مخفی شده‌اند به ارتش ملحق گردیده‌اند در کلیه نقاط خانه‌های دموکرات‌ها از طرف مردم جست‌وجو می‌شد و عده زیادی زندانیان را مردم به خارج شهر می‌بردند.  در خارج شهر میانه اهالی یک قریه کوچک آذربایجانی هنوز اخبار تسلیم دموکرات‌ها را نشنیده بودند و این بزرگ‌ترین مژده بود که ما به آنها دادیم دهقانان گزارش می‌دادند که قوای دموکرات‌ها با عجله زیادی در تمام مدت شب با کامیون‌ها و اتوبوس‌ها فرار کرده و مقدار زیادی اثاثیه مردم را با خود برده‌اند این قبیل مشاهدات تا رسیدن مخبرین به ترکمن‌چای که محل معاهد قدیمی ایران و روسیه در سال ١٨٢٨ بود ادامه داشت.  در آنجا کم‌کم دستجات قداتی که در حال فرار با اسب و پیاده بودند دیده شد اغلب آنها مسلح بودند ولی سعی می‌کردند که مداخله‌ای در رفت‌وآمد اتومبیل‌ها نکنند در طول جاده اتومبیل دیگری مشاهده نشد تا هنگامی که خبرنگاران به گردنه (شبلی) واقع در ٣٠ مایلی تبریز رسیدند در آنجا بزرگ‌ترین و تنها دسته منظم فدائیان دیده شد که در حدود ٢٥ نفر سوار بر اسب بودند اغلب فدائیان هنوز اونیفورمی نظیر لباس‌های شوروی‌ها را در برداشتند.  در ترکمن‌چای اولین خبر از اداره تلگراف تبریز رسیده بود زیرا تلگراف‌ها در آنجا نگه‌داشته شده بود و سیم بین میانه و تبریز را قطع کرده بودند.  در ترکمن‌چای جسد لخت و برهنه یک فدایی که روی سنگ‌ها افتاده بود جلب توجه کرد و دهقانان می‌گفتند که این فدایی به دست افسرش تیرباران شده. در تمام طول راه مردم یک سؤال داشتند (قوای ارتش چه موقع خواهد آمد؟) و هنگامی که خبر حرکت آنها را از میانه شنیدند شادی زایدالوصفی به آنها دست داده در تمام دهکده‌ها پرچم ایران در اهتزاز بود و اغلب مردم درحالی‌که پرچم ایران و عکس شاه را در دست داشتند، در حرکت بودند.

در نزدیکی تبریز دسته‌های نظامیان آذربایجانی یعنی فدایی‌ها دیده می‌شدند که راه را برای فرار از شهر به طرف دهاتشان باز کرده و اغلب اسلحه‌های خود را به زمین انداخته پس از یک‌ سال به سوی مسکن و مأوای خود می‌رفتند.

جشن یک‌سالگی فرقه تبدیل به جنبش شادی مردم شد

در تبریز برای امروز برای جشن یک‌ساله تأسیس فرقه دموکرات رژه‌ای تهیه می‌دیدند ولی این جشن تبدیل به شادی ورود قوای ایران شد و مردم شادی می‌کردند، نه برای جشن یک‌ساله فرقه دموکرات بلکه برای فرار خائنانه آنها. در خارج از شهر مردم سر و دست کریستوفر سایکس، خبرنگار دیلی‌میل را که فارسی را خوب حرف می‌زد، بوسیده و مقدم آنها را شادباش می‌گفتند. کمی آن طرف‌تر یک سروان سابق ارتش ایران که لباس و مدال‌ها و علائم نظامی خود را برای چنین موقعی نگه‌ داشته بود، با دسته گل و عده زیادی از رفقای خود که به تفنگ‌های خودکار مسلح بودند، به انتظار ورود سربازان ایرانی ایستاده بودند و می‌گفت ما تا فردا خواهیم ایستاد تا گل‌ها و اسلحه‌ها و حتی جان خود را نثار مقدم برادران خود کنیم. در نزدیکی شهر مردم از شدت شعف و شادی راه را بسته بودند و تمام شهر تعطیل و مغازه‌ها بسته بود؛ حکومت نظامی در شهر اعلام شده بود و از ساعت هشت به بعد عبورومرور قدغن شد.  محمد بی‌ریا، رئیس اتحادیه کارگران، اعلان کرده بود که تصمیم گرفته است به حکومت مرکزی تسلیم شود و به وسیله رادیو هم این مطلب را به اطلاع مردم رسانید. تیراندازی در شب مخصوصا در اطراف سربازخانه‌ها تا صبح ادامه داشت ولی صبح مردم در کوچه‌ها و خیابان‌ها ظاهر شدند و شروع به جمع‌آوری اسلحه‌هایی که از طرف دموکرات‌ها ریخته شده بود، کردند.

• قیام میهن‌پرستان اردبیل علیه فرقه دموکرات٣

روز بیستم آذرماه است! از رادیو تهران و تبریز اخبار مهمی راجع به حرکت قوای نظامی به طرف تبریز و سایر نقاط آذربایجان شنیده شده است. مردم اردبیل مضطرب و نگران هستند و نمی‌دانند اوضاع از چه قرار است و با خائنان و میهن‌فروشان باید چه معامله‌ای بکنند ولی در این میان یک چیز محقق است که باید پرده از روی اعمال ننگین دموکرات‌های قلابی برداشته شود و توده‌های واقعی که یک‌ سال زیر شکنجه قرار داشتند، انتقام خود را بگیرند.  صبح روز ٢١ آذر است! هوا برخلاف همیشه نسبتا معتدل به نظر می‌رسد. حاج جواد مجتهدزاده به اتفاق قاسم‌خان نجفی، داماد خود از خانه بیرون آمده و به اتفاق سه نفر دیگر وارد کوچه ارمنستان می‌شوند. سه نفر از فدائیان مشغول پاس هستند. چهار نفر میهن‌پرست به اشاره مجتهدزاده بر سر آنها ریخته و دموکرات‌ها قبل از اینکه دست به ماشه تفنگ ببرند، خلع اسلحه و دستگیر می‌شوند.

ساعت هفت صبح است! پنج میهن‌پرست چهار تفنگ با مقداری فشنگ و یک پارابلوم نوع (کلت) در اختیار دارند؛ بدون فوت وقت این پنج نفر به طرف شهربانی رفته و پاسبان مسلح دم در ورودی را فورا خلع سلاح می‌کنند. در این دو مورد قاسم‌خان که ٢٦ یا ٢٧ سال داشته، شهامت بی‌نظیری از خود نشان می‌دهد چند لحظه بعد یک نفر از مأموران تأمینات از اداره شهربانی درحالی‌که هفت‌تیری به دست داشته، بیرون آمده و به طرف میهن‌پرستان هدف می‌رود. مجتهدزاده درصدد برمی‌آید با نصیحت و دلیل از تیراندازی این هم جلوگیری کند؛ در ضمن به یک عده از اطرافیان خود دستور می‌دهد مانور غافلگیری پیش گرفته و دموکرات مسلح را از عقب‌ سر دستگیر کنند. قاسم‌خان نجفی خود به انجام این وظیفه خطرناک همت می‌گمارد ولی دموکرات پس از دستگیری به ماشه یارایلوم فشار آورده و تیری به بازوی راست قاسم‌خان اصابت می‌کند و بعد هم به شکمش فرو می‌رود. میهن‌پرست شجاع با این ضربه کاری از پا در آمده و به بیمارستان منتقل می‌شود و دو روز بعد شربت شهادت را می‌نوشد. همین‌موقع که این وقایع در شهربانی روی می‌دهد، آقای داود تقی‌زاده که یکی دیگر از میهن‌پرستان اردبیل است، در قسمت مرکزی شهر مردم را علیه دموکرات‌های خائن تشییع کرده و با یک گروه ٢٠٠نفری مسلح با چوب و چماق مرکز فرقه دموکرات را تاراج کرده و چاپخانه جودت را که مدت یک‌ سال بود خائنان بر علیه مصالح مملکت مشغول چاپ اوراق ننگینی بودند، به کلی ویران و کاری می‌کنند که کمترین اثری از این چاپخانه منحوس باقی نمی‌ماند. بعد این دسته هم به شهربانی حمله می‌برند، از طرف شهربانی به طرف مردم میهن‌پرست باشرافت تیراندازی می‌شود ولی فشار غیرت و شهامت و بی‌باکی سران میهن‌پرست شهربانی را مجبور به تسلیم می‌کند.

مجتهدزاده که باید گفت رهبر قیام میهن‌پرستان بوده، رئیس شهربانی را دستگیر و زندانی می‌کند. در قسمت کلانتری شرق شهر نیز که محله پیر عبدالله باشد، آقای رحیم معینی که از جوانان تحصیل‌کرده و صدیق است، مشغول خلع سلاح دموکرات‌ها و برقراری انتظامات بوده است. درهر‌حال ساعت هشت‌و‌نیم صبح آقای مجتهدزاده و سایر میهن‌پرستان موفق می‌شوند آذرپادگان و جایی را که فرماندار اردبیل بوده، دستگیر و زمام شهر را به دست گیرند. خلع سلاح اعضای فرقه دموکرات به‌سرعت عملی شده و پس از آن مردم با هیجان و خشم بسیاری شروع به کشتن خائنان می‌کنند. مهم‌ترین اقدامی که از طرف مجتهدزاده و دیگران به عمل می‌آید، جلوگیری از حیف‌و‌میل‌شدن اموال دولتی و پول‌های موجود بوده است، به‌طوری‌که بیشتر از یک‌ میلیون وجه نقد و اسناد در بانک ملی و کشاورزی صندوق شهرداری (٤٠٠ هزار تومان) به دست آمده و نگهداری می‌شود. پس از کشته‌شدن ماری اسمعیل، یکی از سران فرقه و معاون شهرداری اردبیل و عده دیگری از دموکرات‌ها، قهرمان که یکی از افراد ایل شاهسون بوده و با میهن‌پرستان همکاری داشته، آذرپادگان و رئیس شهربانی را در منزل خود زندانی می‌کند که مبادا فرار کنند.

ملیون و میهن‌پرستان اردبیل که انتظار داشتند واحدهای ارتش زودتر وارد شهر شوند، متوجه می‌شوند که از قوای نظامی و از سواران شاهسون هیچ خبری نیست و ترس این می‌رفت که فدائیان مسلح متمرکز در (تیر) شش‌فرسخی اردبیل سر راه تبریز و اردبیل و قوای مسلح دموکرات‌ها در جاده بین آستارا - اردبیل به شهر حمله کرده و به قتل عام دست زده و مردم را مورد شکنجه و آزار قرار دهند. غروب روز ٢٦ آذر شنیده می‌شود که (شاهسار) رئیس حوزه فرقه دموکرات خیال دارد با ٢٠٠ نفر سوار مسلح خود به شهر حمله کند. مجتهدزاده فورا با تلگراف سرآب و بر اطلاع می‌دهد که قوای نظامی از آستارا وارد شهر شد و دو گردان هم به طرف سرآب حرکت کرد، فورا از آنها استقبال شود؛ برای اغفال چنین تلگرافی نیز به آستارا مخابره می‌شود که ارتش از راه تبریز وارد شد و به طرف آستارا حرکت کرد.  شاهسار پس از اطلاع از این تلگراف از حمله به شهر منصرف شد ولی خودش به اتفاق دو سوار مسلح که پسر خواهر و پسر برادرش بوده‌اند، به سوی اردبیل حرکت کرده و ساعت چهار بعدازظهر روز ٢٣ آذر وارد شهر می‌شود، میهن‌پرستان فورا از ورود این عضو پلید به شهر خبردار شده و در چهارراه شهر از عقب سر شاهسار از اسب پایین افتاده و در زیر تیر و خنجر و چوب و چماق مردم به اتفاق پسر خواهر و پسر برادرش ریزریز می‌شود. سواران این مرد پلید وقتی می‌شنوند که سردسته‌شان به دست توده‌های واقعی کشته شده است، از هم متلاشی شده و اسلحه‌ها را ریخته و فرار می‌کنند؛ با این ترتیب اردبیل و اهالی آن از خطر چپاول و غارت نجات یافته و تا روز ورود ارتش ٢٦ آذرماه میهن‌پرستان در حدود ٤٨ نفر از خائنان را به کیفر اعمال ننگین‌شان می‌رسانند.

قیام میهن‌پرستان مشکین‌شهر٤

مشکین‌شهر در میان تپه‌ماهورهای سبلان در ١٢فرسخی اردبیل واقع است و از لحاظ موقعیت نظامی بی‌نهایت ‌اهمیت دارد؛ به همین جهت هم همیشه هنگ سوار تیپ یا لشکر اردبیل با وسایل لازم در این شهر پادگان بود و انتظامات را بر عهده داشت ولی پس از حادثه شهریور ماه ١٣٢٠ پادگان این مرکز مهم از یک هنگ سوار به یک گروهان پیاده‌نظام تقلیل یافته بود و این گروهان هم از اسلحه‌های مشکین‌شهر نمی‌توانست استفاده کند. در آذرماه ١٣٢٤ نیز که دموکرات‌ها جرئت کردند به این شهر حمله ببرند، از نظر کمی شماره سربازان پادگان و نبودن اسلحه به مقدار کافی در دسترس آنها بود وگرنه دفاع از مشکین‌شهر با موقعیت نظامی ممتازی که دارد کار آسانی است. موضوعی که در مقال امروز مورد توجه ما قرار گرفته، چگونگی قیام میهن‌پرستان این شهر در مقابل عمال فرقه دموکرات است.

روز ٢١ آذر ماه ١٣٢٥ پس از دستگیری آذرپادگان فرماندار دموکرات‌ها در اردبیل، آقای دکتر صادق محجوبی (ستوان دوم ژاندارمری و دکتر پادگان ژاندارمری مشکین‌شهر قبل از آذرماه ١٣٢٤) با اتومبیل سواری آذرپادگان و دو قبضه تفنگ به اتفاق یک نفر از دوستانش به طرف مشکین‌شهر حرکت می‌کند. ارتباط تلگرافی اردبیل با مشکین‌شهر قطع شده بود؛ به این مناسبت آقای محجوبی با سرعت هرچه‌تمام‌تر به مشکین‌شهر رفته و میهن‌پرستان را دور خود جمع کرده و قیام عمومی را شروع می‌کنند. مردم مشکین‌شهر که یک سال تمام شاهد جنایات و خیانت‌کاری عمال پیشه‌وری بودند، به یک اشاره با چوب و چماق و بیل و کلنگ راه افتاده و روز ٢٢ آذر ماه شهربانی را اشغال می‌کنند و ٣٢ قبضه تفنگ از آنجا به دست می‌آورند. بعد به تسلیم‌کردن پادگان دست زده و ٩٢ قبضه تفنگ نیز از سربازخانه به دست می‌آورند. ٣٠ قبضه تفنگ هم از فدائیان مشکین‌شهر می‌گیرند. چند ساعت بعد ١٣ مسلسل سبک با ٥٦١ تیز قشنگ از فدائیان و ٢٦هزارو ٦٦٦ تیر فشنگ پادگان به دست میهن‌پرستان می‌افتد. ١٠ بمب دستی و صد لنگه برنج و مقدار زیادی آرد نیز در انبار دموکرات‌ها ضبط می‌شود. روز ٢٣ و ٢٤ قاتلان افسران و سربازان و ژاندارم‌ها به همان وضعی که یک‌ سال پیش دست به جنایت فجیعی زده بودند، از طرف میهن‌پرستان در وسط میدان شهر و خیابان کشته می‌شوند. پس از ورود نیروی نظامی به مشکین‌شهر تمام این مهمات و اسلحه که از طرف میهن‌پرستان به غنیمت گرفته شده بود، تحویل فرمانده ستون می‌شود و با این ترتیب مردم این شهر کوچک ثابت می‌کنند که هیچ وقت با خائنان میهن همکاری نداشته‌اند و در اولین فرصت نیز فقط با دو تفنگ و چوب و چماق علیه میهن‌فروشان قیام کرده و وظیفه ملی خود را به نحو احسن انجام دادند.

قاتلان افسران مشکین‌شهر چگونه به سزای خود رسیدند٥

پس از درهم‌شکستن جبهه متجاسرین در قاقلانکوه و سقوط میانه، ستون‌های ارتش در جلو گردنه شبلی دو قسمت شده؛ یکی از آنها راه سراب و اردبیل را در پیش می‌گیرد و این ستون پس از رسیدن به مقصد یک دسته از افراد خود را به مشکین‌شهر اعزام می‌کند.  مشکین‌شهر خاطرات شومی را به یاد تمام ایرانیان می‌آورد؛ این قصبه کوچک که در میان تپه ماهورهای کوه باعظمت سبلان واقع شده و باغات و چمن‌زارهای سبز و خرم آن را احاطه کرده است، نمونه‌ای از فداکاری و شهامت پنج نفر از افسران جوان ارتش بود که در آذر سال ١٣٢٤ در مقابل خیانت یک مشت وطن‌فروش و ماجراجو ایستادگی کرده و شرافت سربازی خود را تا آخرین فشنگ حفظ کرده و تسلیم نشدند؛ مگر طبق امریه صریح لشکر متبوعه. ولی کسانی که در ظاهر به نام دموکراسی و تصمیم این اصول مقدس اسلحه به دست گرفته ولی در باطن جز پشت‌پازدن به اصل مسلم آزادی و انسانیت منظوری نداشتند، با اینکه قرآن مجید را بالای سرنیزه زده و به مدافعان دلیر مشکین‌شهر ارائه داده و سوگند یاد کرده بودند که جان و مال افسران و سربازان و ژاندارم‌ها در امان خواهد بود، با کمال بی‌شرمی و از روی نهایت درجه پستی و بی‌شرافتی پس از تحویل‌گرفتن اسلحه و مهمات پادگان کوچک این قصبه سربازان را هنگام خروج از سربازخانه به مسلسل بسته و اجازه نداده بودند یک نفر از آنها سالم بماند. پنج نفر از افسران ارتش و ژاندارمری را نیز دستگیر و به طرف اردبیل اعزام کرده بودند؛ بخشداری بدبخت مشکین‌شهر نیز جزء این قافله بوده است.  بین اردبیل و مشکین‌شهر بیابانی به نام (سومرین) وجود دارد که از طرف شرق مشرف به دهنه‌های سبلان است. در این محل افسران ارتش و فرمانده پادگان ژاندارمری و بخشدار را متجاسرین از کامیون پیاده کرده و با متد آلمان‌های نازی به آنها می‌گویند که شما آزاد هستید و بروید. همین که افسران بی‌سلاح و لخت چند قدم از محل توقف کامیون دور می‌شوند، مسلحانه آتش شروع کرده و هر پنج نفر به خاک و خون می‌غلتند و بااین‌ترتیب قتل‌ عام و فاجعه مشکین‌شهر تکمیل می‌شود.  آدم‌کش‌ها خیال می‌کردند اگر قانون و عدالت اجتماعی دامن‌گیر آنها نشده، انتقام ‌الهی نیز به سراغ آنها نخواهد رفت. پس از ورود ستون ارتش به مشکین‌شهر (هنگام سقوط فرقه) سروان ادیب امینی - ستوان یکم اردبیلی - عباسقلی ارباب‌زاده بخشدار و دو ستوان یکم دیگر که ٢٤ نفر بوده‌اند، دستگیر و تحت نظر یک دسته سرباز مسلح به اردبیل فرستاده می‌شوند.

برحسب تصادف یکی از کامیون‌ها در بیابان (سومرین) همان محلی که افسران ارتش در هفتم محرم سال گذشته تیرباران شده بودند، پنچر می‌شود و جنایتکاران به فکر می‌افتند که از توقف کامیون‌ها استفاده و فرار کنند. ولی سربازان که متوجه خبث طینت این شیطان‌صفت‌ها بودند، آتش تفنگ و مسلسل‌های خود را متوجه آنها کرده و در ٥٠متری کامیون‌ها هر ٢٤ نفر قاتل را به سزای آدم‌کشی خود می‌رسانند و حتی یک نفر از جانی‌ها نیز نمی‌تواند از این مهلکه جان به سلامت به در برد. با این ترتیب در همان محلی که افسران بی‌سلاح ارتش به دست میهن‌فروشان جام شهادت نوشیده بودند، قاتلان به سزای اعمال ننگ‌آور خود رسیدند و واقعا تصادف عجیبی بوده است؛ با این ترتیب هرگز نباید از انتقام الهی غافل شد.

پی‌نوشت‌ها:

١- دموکرات ایران، شماره ٣٩، ص ٢، سه‌شنبه ٢٦ آذر ١٣٢٥

٢- دموکرات ایران، شماره ٢٧، صص ١ و ٢، یکشنبه ٢٤ آذر ١٣٢٥

٣- دموکرات ایران، شماره ٧٨، صص ١ و ٤، دوشنبه ١٤ بهمن ١٣٢٥

٤- دموکرات ایران، شماره ٨١، صص ١ و ٤، پنجشنبه ١٧ بهمن ١٣٢٥، نویسنده: د. امینی

٥- دموکرات ایران، شماره ٧٤، ص ٤، چهارشنبه ٩ بهمن ١٣٢٥

نقدی بر فراکسیون های قومی


فراکسیون قومی یعنی مجلس در مجلس

شرق،١۶ آذر 

تأسیس فراکسیون‌های قومی در مجلس ایران، احتمالا رویدادی کم‌نظیر است و تجربه مشخصی از آن در سایر کشورها ملاحظه نشده است. احتمالا در سال‌های آخر امپراتوری تزاری و سپس شوروی، افراد و لابی‌هایی بودند که درصدد «افراز» سهم خود از ماترک مشاعات به‌جامانده از عثمانی و روسیه برمی‌آمدند ولی حتی در آنها نیز با این صراحت در نام و هدف از اهداف واگرایانه صحبت نمی‌شد. در میان کشورهای موجود که به لحاظ وحدت و حاکمیت ملی اصطلاحا «شکننده» توصیف می‌شوند (مانند نیجریه، پاکستان و افغانستان) نیز پارلمان هنوز مأموریت ملی خود را انجام می‌دهد و خبری از فراکسیون‌های قومی نیست. تقریبا هیچ کشور معتبری سراغ نداریم که مجلسش به گروه‌ها و فراکسیون‌های غیرملی یا ضدملی تقسیم شده باشد. ایران یک دموکراسی انجمنی مانند لبنان و آنچه عملا در عراق می‌بینیم، نیست و هیچ‌گاه نیز چنین نبوده است حتی در دوران قاجار آن میزان از تدبیر سیاسی بود که زمینه تقسیم جامعه به بلوکات و اصناف مختلف، فراهم نشود. اصل سی‌ام متمم قانون اساسی مشروطه دراین‌باره صراحت داشت:«وکلای مجلس شورای ملی و مجلس سنا از طرف تمام ملت وکالت دارند نه‌فقط از طرف طبقات مردم یا ایالات و ولایات و بلوکاتی که آنها را انتخاب نموده‌اند». بازتاب این اصل را در قانون اساسی جدید می‌توان در اصل ٨۴ ملاحظه کرد که مقرر داشته است: «هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است». تأسیس فراکسیون به‌اصطلاح مناطق ترک نشین، شاید نخستین گام جدی در راستای انحراف مشروطیت و مأموریت ملی پارلمان است، گامی که در صورت تثبتش، موج اول دومینوی قومی را به راه خواهد انداخت.کسانی که هرگز مفهوم مشروطه را درک نکرده و پارلمان را صرفا در صندلی و کرسی خلاصه کرده‌اند، به‌راحتی می‌توانند دفاع از حاکمیت ملی را به دفاع از حاکمیت قومی و فرقه‌ای تقلیل دهند بدون آنکه به اصل ٨٤ و سوگند نمایندگی که آنها را موظف به دفاع از «استقلال و حاکمیت ایران» می‌کند، توجه داشته باشند.به نظر می‌رسد نمایندگان مجلس شورای اسلامی پیش از هرکس دیگری نیازمند فهم درست از مجلس و علت وجودی آن هستند. در غیر این صورت جامعه ایرانی، در آستانه قرن جدید خود و چشم‌انداز ١٤٠٠ و همچنین ٩٠ سال پس از امضای فرمان مشروطیت، نیازی به مرور متون اولیه این انقلاب نداشت. بنابراین باید چنین استنباط کرد حتی خطور تصور تشکیل فراکسیون‌های قومی به ذهن نمایندگان به منزله شکست تمام‌عیار انقلاب مشروطه، یک سده پس از استقرار پارلمان است.مظفرالدین‌شاه در پایان فرمان مشروطه چنین می‌نویسد:


«بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود. به صحه ملوکانه رسیده و بعون‌الله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگویی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال باشند». باور بنیان‌گذاران مشروطه بر این بود که بقای کشور و ملت ایران از رهگذر مجلس شورای ملی تأمین شود. آنها نمی‌دانستند ٩ دهه پس از این تأسیس، عده‌ای از نمایندگان، به دنبال تأسیس فراکسیون‌هایی خواهند بود که اصولا با روح مجلس در تضاد است. حتی اگر از تأسیس فراکسیون‌های قومی جلوگیری شود، ایران در حالی به قرن جدید پا می‌گذارد که درک ناقصی از نهادهای مدنی مانند دولت و مجلس و حتی نهاد آموزش به وجود آمده است؛ روندی که قطعا رو به جلو نیست و سیر قهقرایی دارد. ازهمین‌رو است که دشمنان کشور تا اینجای کار نیز، خوشحال هستند، زیرا به این واقعیت تلخ پی برده‌اند نقاط قوت ما تبدیل به نقاط ضعف شده است و امروز علاوه بر پدیده دولت موازی، «مجلس موازی» نیز در حال ظهور است که مأموریت خود را در تقسیم‌بندی «شهروندان مدرن» به «ایلات و قبایل» تعریف کرده است. اینجاست باید از این نکته نگران شد که گویا همه دستاوردهای دولت مدرن در معرض خطر جدی قرار گرفته است. کارکرد فراکسیون اخیر

هرچند، در راستای توسعه اعلام شده، اما پیامد خودآگاه آن تا به امروز چیزی غیر از توسعه بوده است. قومیت و توسعه، نسبت معکوس با یکدیگر دارند و اصولا از منظر کارشناسان توسعه، قوم‌گرایی مانع جدی در راه توسعه و پیشرفت است.  هرچند هنوز تأسیس این فراکسیون به مرحله جدی و نهایی نرسیده است و پس از اعتراضات جامعه مدنی کشور، اخبار مربوط به جلسات آنها دست‌کم در رسانه‌ها منتشر نمی‌شود و البته انتظار می‌رود نهادهای حاکمیتی با آن برخورد جدی داشته باشند، اما تا همین نقطه نیز هزینه‌ها و آسیب‌های جدی متوجه آبروی کشور در مجامع بین‌المللی شده است.

نژادپرستی در بین ایرانی‌ها: آری یا خیر!؟ با حضور کارشناسان بررسی شد



مناظره کارشناسان درخصوص نژادپرستی در ایران و نقد آرای دکتر زیباکلام

شرق:6 مرداد 1395

عصر جمعه یکم مرداد ماه نشست حلقه‌ی اندیشه‌ی زروان با عنوان «نژادپرستی در فرهنگ ایران» در تالار موسسه ‌فرهنگی بهاران برگزار شد. این برنامه یکی از سلسله‌نشستهای انجمن زروان بود که اکنون بیش از پنج سال است به طور منظم به شکل ماهانه برگزار می‌شود و در هر نوبت از آن یکی از مباحث مربوط به هویت و تمدن ایرانی با حضور استادان و صاحبنظران مورد کنکاش و بحث قرار می‌گیرد. انجمن زروان سازمانی مردم‌نهاد است که بحثهای خود را بر محور دستگاه نظری زروان (رویکرد سیستمی دکتر شروین وکیلی به سوژه و نهاد) پیش می‌برد و از دل موسسه‌ی خورشید زاده شده است. نشست‌های حلقه‌ی اندیشه‌ی زروان طی سال جاری با همکاری موسسه‌ی بهاران و در مکان این موسسه برگزار می‌شود.

در این نشست سخنرانان عبارت بودند از دکتر صادق زیباکلام، دکتر محمدجواد حق‌شناس، دکتر شروین وکیلی و دکتر زاگرس زند و هدفِ آن هم ارزیابی و نقد گفتارهای پیاپیِ دکتر زیباکلام بود که طی سال‌های گذشته بارها مردم ایران را نژادپرست خوانده بود.



زیباکلام: ما ایرانی‌ها به این دلایل نژادپرستیم
«عنوان بخش اول صحبتی که من می‌خواهم امروز با شما داشته باشیم این است آیا ما ایرانی‌ها نژادپرست هستیم یا نه؟ پاسخ من این است که آری. بخش دوم صحبت‌های من این خواهد بود که آیا ما می‌توانیم ریشه‌یابی کنیم که چرا ما نژادپرست هستیم! علی‌القاعده ما باید تعریف کنیم ولی من چند ویژگی را دیده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که نژادپرستیم. اول اینکه ما خود را برتر از دیگران می‌بینیم، ساختاری که نظام رسمی ما پیدا می‌کند و وجهی رسمی که در میان مردم جاری است این را نشان می‌دهد. همچنین تنفر از اقوام و ملیت‌های دیگر که برجسته‌ترین آن نفرتی است که از اعراب و افاغنه داریم. ویژگی دیگر جایگاه مهمی است که در تاریخ برای ایران قائل هستیم و نگاه شک‌برانگیزی که به کشورهای دیگر داریم».
نشست با گفتار دکتر زیباکلام، استاد علوم سیاسی، آغاز شد. ایشان سخن خود را با تاکید بر این نکته آغاز کردند که اغلب نیازی به آماده‌ کردن خویش برای سخنرانی نمی‌بینند، ولی این بار بر خلاف روال همیشگی حرفهای‌شان را منظم کرده و یادداشت نموده‌اند. سخنرانی ایشان سه جزء اصلی داشت. نخست آن که تصریح کردند منظورشان از نژادپرستی همان Racism است، و در نکوهش و بیمارگونه بودنِ این صفت سخنانی ایراد کردند. آنگاه مجموعه‌ای از شواهد را برشمردند که از دید ایشان بر نژادپرستی ایرانیان در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی دلالت می‌کرد.
صادق زیباکلام در ابتدای این نشست با بیان این‌که «ما ایرانی‌ها نژادپرست هستیم یا نه» گفت: «پاسخ من آری است. من چند ویژگی را دیده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که نژادپرستیم. اول این‌که ما خود را برتر از دیگران می‌بینیم، ساختاری که نظام رسمی ما پیدا می‌کند و وجهی رسمی که در میان مردم جاری است این را نشان می‌دهد. همچنین تنفر از اقوام و ملیت‌های دیگر که برجسته‌ترین آن نفرتی است که از اعراب و افاغنه داریم. ویژگی دیگر جایگاه مهمی است که در تاریخ برای ایران قائل هستیم و نگاه شک‌برانگیزی که به کشورهای دیگر داریم».
او افزود: «برای مثال نگاه شاه به ایران و جهان‌ نشان می‌داد خود را بالاتر از دیگران می‌دید و همیشه از «سیاست مستقل ملی» می‌گفت که این سیاست فقط مختص رژیم شاهنشاهی ایران است. این سیاست بعدها تکامل پیدا کرد و از اواخر دهه ٤٠ اسم آن «ایران به دنبال رسیدن به تمدن بزرگ» شد. ادبیات حکومت هم این بود که ایران دروازه ورود به شرق است. این ادبیات میان سیاست‌مدارانی، مثل هویدا و رئیس مجلس آن دوران وجود داشت و این یک نگاه نژادپرستانه بود».
زیباکلام ادامه داد: «شاید این حرف‌ها خنده‌دار باشد، اما در سال‌های آخر حکومت پهلوی هم چه خود شاه و چه نخست‌وزیر و چه سرمقاله روزنامه‌ها این ادعا را داشتند که الگویی را که برای رشد و توسعه ایران به کار برده‌‌اند به دیگر کشورها هم بدهیم و حتی برای آنها انجام بدهیم تا آنها هم مثل ایران بزرگ و صنعتی شوند».
او با اشاره به اینکه «با آن‌که خطر نظامی ایران را تهدید نمی‌کرد، اما ایران به سمت نظامی‌شدن رفت، که البته ظاهرش این بود که دیگران نباید چشم طمع به خاک ما داشته باشند. من اتفاقاً معتقدم که اصرار شاه برای بزرگ کردن بنیه نظامی ایران، منعکس‌کننده بزرگ دیدن و مطرح کردن ایران بود. اینکه ایران به ویژه در دو سال آخر شاه خیلی جدی تبلیغ جهانی بودن ارتش ایران می‌کرد، از نظر نیروی هوایی و نیروی دریایی و زمینی، در همین راستا بود. ارتش و قوای مسلح ایران در ابعاد بین‌المللی دیده می‌شد و بالاخره فقط اصرار در نظامی‌گری نبود. ما به ظفار رفتیم که ظاهرش جنگ با مارکسیست‌ها و کمک به صلح بود. ولی وقتی شما نطق‌های آنها را می‌خوانید می‌بینید فقط این نیست. یعنی آنقدر خودشان را توانمند می‌دانستند که اصلا مارکسیست‌ها برایشان مطرح نبود و من معتقدم که رفتن به ظفار به‌خاطر بزرگ دیدن ایران بود. اگر شما دقت بکند به سخنرانی‌های محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و داریوش همایون یک مقداری این چیزهای استراتژیک و ژئوپلتیک را می‌بینید. کاملا استراتژیک فکر می‌کردند و این ادبیات مصطلح آن زمان بود. جعفریان در یک جایی می‌گوید، ایران کشوری مهم است، استراتژیک است، نمی‌گوید برای صلح به ظفار رفتیم، می‌گوید رفتیم به دنیا بگوییم که ایران را باید جدی بگیرید. این درحالی بود که اساسا در دهه ٥٠، مردم به دنبال این حرف‌ها نبودند. حتی در دوران پیروزی انقلاب هم دیدیم که این حرف‌ها به تمسخر گرفته شد و مردم شعار «دروازه تمدن، با قتل‌عام مردم» سر می‌دانند».

داخل پرانتز بگویم، این اصراری که برای نابودی اسرائیل هست که ما باید اسرائیل را نابود کنیم، یک جور بازتاب‌دهنده روحیه بزرگ دیدن ایران است. جالب است خود عرب‌ها و فلسطینی‌ها اصراری ندارند که اسرائیل را محو کنند، و ادامه اش می‌شود تاکید بر جایگاه استراتژیک ایران

 

این استاد علوم سیاسی افزود: «داخل پرانتز بگویم، این اصراری که برای نابودی اسرائیل هست که ما باید اسرائیل را نابود کنیم، یک جور بازتاب‌دهنده روحیه بزرگ دیدن ایران است. جالب است خود عرب‌ها و فلسطینی‌ها اصراری ندارند که اسرائیل را محو کنند، و ادامه اش می‌شود تاکید بر جایگاه استراتژیک ایران».
دکتر زیباکلام گفت: «این خودبزرگ بینی بعد از انقلاب به یک فرهنگ قوی، جاافتاده و پر رنگ تبدیل شد و دیگر مرز بین نظام و مردم عملا مخدوش شده است. در زمان شاه فقط حکومت این صحبت‌ها را می‌کرد، اما مردم نه. به نظر من اتفاق مهم‌ای که بعد از انقلاب رخ داد این بود که حداقل بخش‌هایی از جامعه ایران که با حکومت هم ارتباطی ندارند، دارند این کار را بازتولید میکنند. همه ما با این دست ادبیات آشنا هستیم: این ملت بزرگ، این ملت بزرگوار، شجاع، آزاده، سرافراز، این ملت فداکار، می‌گوییم ما هر کاری برای این ملت بکنیم کم کردیم. همه ما با این دست ادبیات آشنا هستیم به نظر من این‌ها نژادپرستی است. مگر هیتلر و فاشیست‌ها در آلمان چه می‌گفتند؟ می‌گفتند که آلمان‌ها بالاتر از همه هستند. ما که شبانه‌روز این را می‌گوییم.
صادق زیباکلام افزود: «حتی رئیس دولت اصلاحات هم در سالی که «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را اعلام کرد در نطق خود گفت: «بشریت وامدار تمدن ایران اسلامی است»، این را اگر شاه یا صدام و هیتلر بگوید مهم نیست، اما برای من این حرف از ایشان پذیرفتنی نیست و آن را آبشخور همان بزرگ‌بینی می‌دانم و یا «الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت» که هیچ کشور دیگری چنین ادعایی ندارد یا «بومی‌سازی علم» یا تعداد مقالات‌مان در جهان یا مباهات به پیشرفت‌هایمان در هسته‌ای و نانوفضا که همه اینها از همان خودبزرگ‌بینی است یا ثبت آثار ایران در یونسکو که هفته‌ای یکی، دو بار انجام می‌شود، اما اگر همین بنا از سوی شهرداری خراب شود و به جای آن برج ساخته شود، هیچ‌کس ناراحت نمی‌شود».
او ادامه داد: «مشکل اصلی ما نیاز به دیده‌شدن است. اگر مشاور فرماندار فلان کشور از ما تعریف کند، آن را بزرگ می‌کنیم، این به خاطر ارضای امیال بزرگ ماست. یا آن‌قدر خودبزرگ‌پندار می‌شویم که احمدی‌نژاد در سازمان ملل اعلام می‌کند جهان به بن‌بست رسیده است و از مدیریت جهانی حرف می‌زند» یا مثلا وقتی در مسابقات ورزشی برنده می‌شویم، بلند اعلام می‌کنیم جهان در برابر ما زانو زد. چقدر شما شنیده‌اید که حق وتو توحش است، آنقدری که ایران اعتراض کرده است به حق وتو هیچ کشور دیگری به آن اعتراض نکرده است».
او با طرح این پرسش که اساسا چرا آن‌قدر اصرار داریم این ایران و این حس ایرانیان را به رخ بکشیم، گفت: «من این اصرار و پشت پرده آن را از بزرگ‌تربینی خود از دیگران می‌دانم که معنای آن نژادپرستی است».

اینکه ایران به ویژه در دو سال آخر شاه خیلی جدی تبلیغ جهانی بودن ارتش ایران می‌کرد، از نظر نیروی هوایی و نیروی دریایی و زمینی، در همین راستا بود. ارتش و قوای مسلح ایران در ابعاد بین‌المللی دیده می‌شد و بالاخره فقط اصرار در نظامی‌گری نبود. ما به ظفار رفتیم که ظاهرش جنگ با مارکسیست‌ها و کمک به صلح بود. ولی وقتی شما نطق‌های آنها را می‌خوانید می‌بینید فقط این نیست. یعنی آنقدر خودشان را توانمند می‌دانستند که اصلا مارکسیست‌ها برایشان مطرح نبود و من معتقدم که رفتن به ظفار به‌خاطر بزرگ دیدن ایران بود. اگر شما دقت بکند به سخنرانی‌های محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و داریوش همایون یک مقداری این چیزهای استراتژیک و ژئوپلتیک را می‌بینید. کاملا استراتژیک فکر می‌کردند و این ادبیات مصطلح آن زمان بود. جعفریان در یک جایی می‌گوید، ایران کشوری مهم است، استراتژیک است

 

 

حق‌شناس: ادعاهای زیباکلام پیامدهای بین‌المللی منفی دارد/ کار زیباکلام خودزنی است
دکتر حق‌شناس، استاد روابط بین‌الملل، سخنران دیگر این نشست بود. وی ابتدا تعریفی از مقوله نژادپرستی ارائه داده و گفت این تعریف برای نژادپرستی در منابع علمی ذکر شده است: «اعتقاد به برتری الهی یا ژنتیکی یک نژاد نسبت به سایر نژادها و حق بهره‌کشی از سایر نژادها به عنوان تقدیر بشریت به صورتی که برای این نژاد حق ذاتی بهره‌کشی از سایر نژادها را به هر صورتی که صلاح بداند قائل باشد».
محمدجواد حق‌شناس گفت: «چند وقت پیش مطلبی از زیباکلام در روزنامه «شرق» خواندم که درباره نژادپرستی نوشته شده بود. متأسف شدم چرا چنین حرف‌هایی زده شده که ممکن است برای کشور در حوزه بین‌الملل آثار بدی داشته باشد».
او با بیان این پرسش که «این خودزنی با چه اهدافی در دستور کار زیباکلام قرار گرفته است» افزود: «تعریف نژادپرستی در ادبیات ایشان دقیق نیست و برداشتی است که ایشان دارند و آن را مساوی با نژادپرستی می‌دانند؛ مثلا می‌گویند رفتاری که ما با افغان‌ها داریم محکوم است، اما رفتار غربی‌ها با ما از گونه‌ای دیگر است. رفتار غربی‌ها با ایرانی‌ها آن‌قدر هم خوب نیست که باعث شده در کمپ‌ها اعتراض کنند و لب‌های خود را بدوزند. مقایسه ایشان در این زمینه درست و واقعی نیست».
آنگاه حق‌شناس بر موارد مورد نظر دکتر زیباکلام پرداخت و نشان داد که شمار سه میلیون نفره‌ی مهاجران افغان و پانصد هزار نفره‌ی عرب‌های ایرانی‌تبار که از عراق به ایران آمدند و جذب سریع و بی‌دریغ‌شان در جامعه‌ی ایرانی و چرخش مالی بالایی که در این گروه مهاجر جریان دارد نشانگر مهمان‌پذیری ایرانیان و غیاب تبعیض درباره‌ی ایشان است، که با نمونه‌های مهاجرت ایرانیان یا دیگران به کشورهای اروپایی که به تعدادی محدود انجام می‌شود قابل قیاس نیست. ایشان ضمن اشاره به تجربه کاری خود در اداره ثبت به شناسنامه نداشتن بسیاری از ایرانیان اشاره کرد و همچنین از آمار ١١ میلیونی ایرانیانی که دفترچه بیمه ندارند یاد کرد و تأکید نمود: برخوردار نبودن از امکانات درمانی درباره‌ی اتباع ایران و مهاجران خارجی کمابیش یکسان است و اگر فقر و نارسایی‌ای در این مورد هست به همگان مربوط می‌شود و قومیت و گروه خاصی در این زمینه مورد تبعیض قرار نگرفته‌اند.
حق‌شناس گفت: «یکی از مشکلات ما، مشکلات مدیریتی است که مثلا در اصفهان و مشهد اجازه داده نشده افغان‌ها به مراکز گردشی بروند. این را نمی‌شود به پای همه ایرانی‌ها گذاشت و ایرانی‌ها را نژادپرست دانست؛ در مقاله آقای زیباکلام یک‌سری مسائلی مطرح شده است که با واقعیت‌های موجودی همخوانی ندارد مثلا اینکه ادامه تحصیل برایشان ممکن است. من خود ترم گذشته سه دانشجوی افغانی داشتم که از دانشجویان خوبم محسوب می‌شدند. اطلاع دارم که در دانشگاه‌های تهران در حدود ١۰ هزار دانشجوی افغان داریم. با دستور رهبری در خصوص لغو دستور الزام به پرداخت هزینه آموزش دانش‌آموزان افغانی در مدارس، این مشکل نیز حل شد و افغانی‌ها که حتی بدون مجوز در ایران هستند می‌توانند تحصیل کنند».
حق‌شناس با اشاره به یادداشت زیباکلام گفت: «در همین مقاله آقای زیباکلام اشاره کرده بودند که افغانی‌ها هم‌نژاد ما هستند! که به نظر می‌رسد نوعی تناقض است». حق‌شناس در دنباله‌ی صحبت‌های خود به اشتراکات عمیق ایران و افغانستان اشاره کرده و گفت به هیچ وجه نباید، چنین تصور کنیم که برادران افغانی با ما بیگانه اند بلکه این کشور تا چندی پیش جزئی از ایران بودند و از میراث‌داران ایران فرهنگی محسوب می‌شوند، همانند کشورهایی چون تاجیکستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان.
این استاد روابط بین‌الملل گفت: «اگر نقدی داشته باشم به این نقد، باید بگویم تعریف نژادپرستی در ادبیات ایشان مبهم است و دقیق نیست و یک تعریف عالمانه از منظر حقوقی و به ویژه حقوق بشر در افکار ایشان نیست. بلکه یک سری برداشت‌هایی از رفتارها دارند که آن را مترادف با نژادپرستی می‌دانند».
حق‌شناس ادامه داد: نکته ای که من نگرانش هستم این است که این ادعاها از سوی آقای زیباکلام که شخصیت شناخته‌شده‌ای هستند می‌تواند آثار سوئی برای کشور در سطح بین المللی داشته باشد، می‌تواند برای کشور آثار سوء حقوقی داشته باشد. ممکن است فردا کشور افغانستان و یا مراجع بین المللی این اظهارات را مورد سوءاستفاده قرار دهند و بیان این کلمات اصلا شایسته نیست».
ایشان با استناد به کلام مولانا و آنسانِ آرمانی مولانا در آثارش و احادیث و آیات نشان دادند که سنت کلاسیک دینی و ادبی ایرانیان تمایزهای نژادی را به رسمیت نمی‌شناسد و نشانی از نژادپرستی در بینش ایرانی یافت نمی‌شود.
دکتر حق‌شناس در پایان گفت: چیزی که ما از شخصیت بزرگواری مانند آقای زیباکلام انتظار داریم این است که این صفت نژادپرستی را از تحلیل‌های خود کنار بگذارند و قبول کنند که خطا کرده‌اند، ولی در اصلِ وجود برخی کاستی‌ها همچون خودبزرگ‌بینی با ایشان موافقیم.



زاگرس زند: فرهنگ ایران‌زمین، سرشار از مدارا
دکتر زاگرس زند، شاهنامه‌پژوه، سومین سخنران این نشست بود که در خصوص مسأله وجود یا غیبت نژادپرستی در فرهنگ و تاریخ ایران، و نمود آن در شاهنامه، صحبت کرد.
وی در آغاز سخن ضمن ابراز شگفتی از این که انتظار داشت دکتر زیباکلام ادعای پیشین خود را برآمده از پژوهشی میدانی بداند و فقط به مثال‌ها بسنده نکند، گفت: اگر ایرانیان نژادپرست باشند می‌بایست این ویژگی در فرهنگ ایران نهادینه شده باشد و نیز می‌بایست در شاهنامه نمود داشته باشد. چراکه شاهنامه بازنماینده‌ی همه‌ی منش‌ها و خوی و خیم‌های ایرانیان از روزگار اسطوره تا تاریخ ساسانیان است. همچنین متنی حماسی و بسیار ایرانگرایانه است، پس بهترین جا برای نمود ویژگی نژادپرستی ما می‌توانست باشد.
زاگرس زند ادامه داد: پس از بررسی شاهنامه و شاخص‌های نزادپرستی در آن به این نتایج می‌رسیم: واژه‌ی نژاد در شاهنامه به معانی گوناگون بکار رفته: کنایی و استعاری؛ همانندی با طبیعت یا یک بنا یا ...؛ ارجمندی و بزرگی؛ اصل و نسب خانوادگی؛ دلیری؛ دانایی و برتری؛ از یک تبار و تیره بودن. اما نژادی که در نژادپرستی یا راسیسم به کار می‌رود مفهومی جامعه‌شناختی و نو است که با زیست‌شناختی و رنگ پوست در پیوند است.
او افزود: گوبینو در ۱۸۵۰ این ایده را در کتابی توضیح داد و به برتری ژنتیکی و عقلی و ذاتی برخی اشاره کرد که به نازیسم و پان‌اسلاویسم و ... منجر شد، اما درباره ی شاهنامه باید گفت استناد برخی ایران‌ستیزان که همچون کورش و زبان فارسی شاهنامه را نیز دشمن اهداف خود می‌دانند، به شاهنامه‌های نادرست و بیت‌های برافزوده است. هم‌چنین برداشت‌های نادرست از گفته و داستان‌ها که به دلیل بی سوادی آنهاست و ناآگاهی از دانش شاهنامه‌شناسی نوین و نیز استناد به تحلیل‌های سوگیرانه‌ی چپ‌ها مانند حصوری و شاملو و تکرار همان خطاها.
او ضمن اشاره به برخی ابیات مشهور که همه برافزوده (الحاقی) هستند، افزود: برخی هم که از شاهنامه باشد دیدگاه شخصیت داستان است نه فردوسی یا فرهنگ ایران.
زند گفت: مورد دیگر نادیده گرفتن موارد وارونه نژادگرایی در شاهنامه است مانند: ستایش خردمندان و پهلوانان غیرایرانی بسیاری مانند مرداس عرب، پیران تورانی و... ستایش منش نیک عرب‌ها مانند سخنوری و دلیری، ستایش هند و روم و... و نکوهش و نقد جدی شاهان و پهلوانان ایرانی مانند کاووس و توس و... که بی‌توجهی به آنها نادیده گرفتن پیام‌های اخلاقی، جهانی و انسانی و روح شاهنامه است.
او ادامه داد: مورد دیگر شاخص ازدواج با بیگانان در شاهنامه است که موارد بسیاری دارد نزدیک ۲۰ مورد از شاهان و پهلوانان ایرانی که دخترانی از یمن، کابل، توران، روم، هاماوران، چین، غسانی‌ها، هند و ارمنیان را به زنی می‌گیرند‌. یک جامعه ی نژادپرست هیچگاه خون و ژن خود را با دیگر اقوام و ملت‌ها آمیخته نمی‌کند، به ویژه اگر شاه باشد! ولی در شاهنامه چنین تعصبی وجود ندارد.
زاگرس زند گفت: مورد دیگر نگاه سیاسی به شاهنامه است که یافته‌ها را مخدوش می‌کند و روشی سوگیرانه و غیرعلمی است. مانند نگاه‌های مارکسیستی، فمنیستی، قوم‌گرایانه و دین‌محورانه. این رویکردها مشکل ناهم‌زمانی هم ایجاد می‌کند چرا که شرایط و بستر تاریخی تولید حماسه را نادیده می‌گیرد و در نتیجه به خطا می‌افتد.
این شاهنامه‌پژوه گفت: در هیج کجای شاهنامه غیرایرانیان و رنگین پوست‌ها حتی دشمنان و تازشگران به ایران به دلایل نژادپرستانه کشتار و مجازات نشده اند. در هیچ کجای شاهنامه به رنگ و نژاد و تبار و زبان دیگر اقوام توهین و بی احترامی نشده و آنان تحقیر نشده‌اند و این شگفت‌انگیز است ‌و مایه‌ی افتخار همه‌ی ایرانیان. در شاهنامه که رزم‌نامه است و سرشار از جنگ و نبرد و دشمنی، آدمی به جنگ و وحشیگری و کشتار و برده‌گیری و... تشویق نشده!
وی ادامه داد: هیچ‌گاه عربان و ترکان تنها به دلیل نژاد و تبار تحقیر نشده‌اند! دلایل تاریخی و تازش‌ها چیز دیگری است.



وکیلی: ادعای نژادپرستی ایرانیان نتیجه‌گفتمانی دانش‌گریز
دکتر شروین وکیلی، جامعه‌شناس و پژوهشگر تاریخ سخنران چهارم این نشست بود. وی ابتدا گفت: نژادپرستی برچسبی ننگ‌آور و دشنام‌گونه می‌نماید که چندی است از سوی گویندگانی اغلب قوم‌گرا در بافتی غیرعلمی به کار گرفته و به ملی‌گرایان منسوب می‌شود. بیشتر کسانی که از این کلمه در این بافت استفاده می‌کنند، قوم‌گرایان افراطی هستند که خود شکلی موهوم و تازه‌ساز از نژادپرستی را تبلیغ می‌کنند. با این همه گاه استادان دانشگاه نامداری نیز به این جرگه می‌پیوندند و در گفتارهایی که اغلب در میان همان فضای قوم‌گرایانه با استقبال روبه‌رو می‌شود، گزاره‌هایی مشابه را بازتولید می‌کنند.
او افزود: «بحثی که در اینجا بر آن تمرکز خواهم کرد، خاستگاه‌های پیدایش این گفتمان یا نسبت نژادپرستی با گفتمان‌های قوم‌گرایانه‌ی پان‌عرب و پان‌ترک نیست، که تنها پرداختن به این پرسش است که «آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟»، و این که چرا پاسخ سرراست و علمی و استواری که می‌توان به این قضیه داد و بر همه‌ی اهل فن هم نمایان است، در رسانه‌های عمومی تا این اندازه فروپوشیده و کتمان شده است... داوری درباره‌ی این که ایرانیان یا هر ملت دیگری نژادپرست هستند یا نه، بسیار ساده است. امروزه کلمه‌ی نژادپرستی (Racism) یک تعریف دقیق و روشن علمی دارد و کافی است به آن بنگریم و شاخص‌هایش را در نظر داشته باشیم تا بتوانیم حضور یا غیابش را در یک نظام تمدنی مانند ایران زمین تشخیص دهیم».
وکیلی گفت: نژادپرستی سه لایه از پدیدارهای همنشین و همراه را در بر می‌گیرد که همگی هم تبارنامه و ریشه و حد و مرز روشنی دارند. این لایه‌ها را می‌توان در سطح نظری، حقوقی- اجتماعی، و رفتارهای شخصی ردگیری کرد.
این جامعه‌شناس افزود: پیش از هر چیز، نژادپرستی یک ایدئولوژی سیاسی و یک دستگاه فکری است که پیش‌فرض اصلی‌اش تقسیم شدنِ گونه‌ی انسان به زیرسیستم‌های نژادی است. یعنی نژادپرستان معتقدند آدمیان در گروه‌های نژادی متفاوتی می‌گنجد که با معیارهایی زیست‌شناختی از هم متمایز هستند. مهم‌ترین شاخص زیستی در این میان رنگ پوست است. یعنی در همه‌جای دنیا تمایز ریختی و زیستی میان نژادها و به ویژه تراکم رنگیزه در پوستشان تعیین‌کننده‌ی نژاد افراد قلمداد می‌شود. این ایدئولوژی علاوه بر این فرض می‌کند که نژادهای متفاوت انسانی از استعدادهای اخلاقی و عقلانی متفاوتی هم برخوردارند و برخی برتر از برخی دیگر هستند. امروز می‌دانیم که این باور نادرست است. یعنی همه‌ی آدمیان به یک گونه و یک نژاد تعلق دارند و توانایی‌های عقلانی و اخلاقی یکسانی هم دارند. با این همه از قرن شانزدهم که اروپاییان برای نخستین بار با مردمی با شکل ظاهری و رنگ پوست متفاوت با خودشان روبه‌رو شدند تا به امروز، همواره باورهای نژادپرستانه هسته‌ی مرکزی کشمکش‌های سیاسی و بسیاری از سوگیری‌های نظری در جهان غرب بوده است.
دبیر گروه جامعه‌شناسی تاریخی انجمن جامعه‌شناسان ایران گفت: نژادپرستی در ضمن یک نظام حقوقی و قواعدی اجتماعی را پدید می‌آورد که بر جداسازی و تفکیک فضاهای مربوط به نژادهای گوناگون مبتنی است و دسترسی ایشان به منابع و برخورداری و رفاه‌شان را بر اساس نژادشان به شکلی تبعیض‌آمیز تعیین می‌کند. در مرتبه‌ی سوم، نژادپرستی مجموعه‌ای از کردارها و الگوهای رفتاری را پدید می‌آورد که با ابراز نفرت و خشونت نسبت به اعضای نژادهای دیگر همراه است. نژادپرستی تاریخ تکامل روشن و مشخصی دارد و هر کس که اندکی با سیر تحول نژادپرستی و آرای جامعه‌شناسان و پژوهشگران این حوزه آشنایی داشته باشد، می‌داند که نژادپرستی پدیداری اروپایی، متأخر و سیاسی است که به برده‌داری و استعمار وابسته است و به نوعی می‌توان آن را موتور نظریِ پیشبرد استعمار و برده‌داری طی چهار قرن گذشته دانست.

در شرایط امروزین که سخنگویان و گروه‌های سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل می‌گیرد که شاید چیزی فراتر از گزاره‌ای ساده را پیشاروی‌مان داشته باشیم و منظور منسوب کردن ساده‌ی صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندن‌ِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشنایی‌شان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را دلیلِ آن بدانیم.

 

 

وکیلی گفت: با این حساب، پاسخ به این پرسش که «آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟» بسیار ساده است. کافی است بنگریم و ببینیم نشانه‌های نژادپرستی در ایران وجود دارد یا نه؟ به نظرم آشکار و بدیهی است که هر کس این تعریف علمی و ابتدایی از نژادپرستی را بپذیرد و با چشمی دقیق و بی‌طرف به جامعه‌ی ایرانی بنگرد، پاسخ منفی قاطعی به این پرسش خواهد داد. در ایران‌زمین تفاوت رنگ پوست مردمان هیچ‌گاه اهمیتی نداشته و امروز هم ندارد. هرگز در ایران بر مبنای رنگ پوست یا هر شاخص زیست‌شناختی دیگری میان جمعیت‌های انسانی تمایزی قدرت‌مدارانه تعریف نشده است. یعنی نه امروز گفتمانی ایرانی بر این اساس داریم، و نه در گذشته داشته‌ایم. به همین ترتیب، تبعیض و انگاره‌پردازی درباره‌ی گروه‌های بیگانه و غیرخودی (که در تمام جوامع وجود دارد) هرگز صورت‌بندی زیست‌شناختی و نژادمدارانه نداشته است و امروز هم ندارد. اصولا در ایران‌زمین مفهومی همتای race وجود نداشته است و کلیدواژه‌هایی مانند نژاد، گوهر، چهر و تخمه که در متون قدیمی‌مان فراوان دیده می‌شود، یک‌سره به روابط خویشاوندی مربوط می‌شود و هیچ ربطی به این پیش‌داشتِ نژادگرایانه‌ی مدرنِ ندارد. یعنی تخمه و نژاد و چهر در متون ایرانی همواره بر اساس تقسیم شدن جامعه بر واحدهای خانوادگی استوار بوده، و نه تقسیم جمعیت‌های انسانی بر اساس صفت‌های زیست‌شناختی متفاوتِ والا یا پست.
او تصریح کرد: بر این مبنا اصولا در ایران‌زمین مفهوم امروزین نژاد و پیش‌داشت‌هایی که نژادپرستی را ممکن می‌کند وجود نداشته است. در همه‌ی جوامع متون حماسی و منابع دینی نقاطی کلیدی هستند که تمایز خودی و بیگانه را رمزگذاری می‌کنند و بر خودبرتربینی و خوارشماری بیگانگان تاکید دارند. تحلیل متون مهمی مانند اوستا و شاهنامه و ادبیات عظیم ملی و دینی و عرفانی ایرانی به روشنی نشان می‌دهد که همواره در سنت‌های دینی و فکری گوناگونی که گاه قرن‌ها با هم فاصله دارند، شاخص‌هایی اخلاقی مانند راستی و پارسایی و نیکوکاری معیار برتری و پستی مردمان شمرده شده است و مخاطب فرهنگ ایرانی «انسان» در معنای عام آن بوده، بی‌آن‌که اصولا ارجاعی به نژاد در معنی مدرن‌اش دیده شود. در ایران‌زمین هرگز نه دین نژادگرا داشته‌ایم، نه زیبایی‌شناسی و ادبیات مبتنی بر نژاد شکل گرفته، و نه نظریه‌ای علمی، دستگاهی سیاسی، فهمی اخلاقی یا ایدئولوژی‌ای فراگیر مبتنی بر مفهوم نژاد (race) وجود داشته است.
این جامعه‌شناس گفت: ایرانیان به خاطر موقعیت جغرافیایی ویژه‌ی سرزمین‌شان از دیرباز در چهارراه آمد و شد گروه‌های جمعیتی گوناگون بوده‌اند و به همین خاطر در سراسر تاریخ کشورمان تأکید بر بازرگانی و ارتباط دوستانه با بیگانگان را می‌بینیم و انگاره‌سازی‌هایی که از اقوام و تیره‌های گوناگون می‌بینیم همواره محترمانه و پر ارج و مهربانانه بوده است. نخستین آمیختگی بزرگ جمعیت‌های انسانی بیست و شش قرن پیش در ایران‌زمین با تشکیل دولت هخامنشی رخ نمود و نقش اقوام گوناگون تابع هخامنشیان که در تخت‌جمشید و سایر جاها به یادگار مانده، نشان می‌دهد که اقوامی با شکل ظاهری متفاوت (از مصریانِ گندمگون و نوبه‌ای‌های سیاهپوست گرفته تا یونانیان و خوارزمیان و هندیان) همگی در یک قالب و یک چارچوب ترسیم شده‌اند و قد و قواره و زیبایی و پوشاک و آرایه‌هایشان همسان است و از نظر زیبایی‌شناسی و احترامی که در بازنمایی‌شان صرف شده، با پارسیان و مادیان و ایلامیان که فاتحان دنیای آن روزگار بودند تفاوتی ندارند.
شروین وکیلی ادامه داد: این ماجرا به دوران‌های دوردست گذشته منحصر نیست، بلکه در برش‌های تاریخی متفاوت می‌توان متون ادبی و اسناد حقوقی و مدارک تاریخی را مرور کرد و دید که ایران همواره پناهگاه جنگ‌زدگان و پناه‌جویانی از تیره‌های گوناگون بوده است. چندان که کشورمان طی قرن گذشته طیفی شگفت‌انگیز و رنگارنگ از مهاجران را (از لهستانی‌های فراری از روسیه گرفته تا عراقی‌ها و کویتی‌هایی که چندی پیش با ایران می‌جنگیدند!) در خود جای داده است. برخورد مردم ایران با مهاجرانی بیرونی مانند لهستانی‌ها و پناهجویانی که از بخش‌های جدا شده‌ی ایران‌زمین (مثل افغانستان و کویت و عراق) به کشورمان پناه می‌آورده‌اند، همواره یکسان بوده و با پذیرندگی و جذبی آسانگیر همراه بوده که هیچ شباهتی به مرزبندی‌های حقوقی و کمپ‌سازی‌های کشورهای دیگر ندارد و هرگز هم به رفتارهای خشونت‌آمیزِ پردامنه و سازمان‌یافته نسبت به پناهجویان منتهی نشده است.
دکتر وکیلی گفت: به این ترتیب، این پرسش پیش می‌آید که چرا برخی از سخنگویان امروز ایرانیان را به نژادپرستی متهم می‌کنند؟ نژادپرستی معنایی دقیق و روشن دارد و نمودهایش هم شفاف و تیز و مشخص است. چطور ممکن است جامعه‌ای که اهمیتی به رنگ پوست افراد نمی‌دهد و اصولا رده‌بندی و سلسله‌مراتبی بر اساس رنگ پوست را نداشته و ندارد، نژادپرست خوانده شود؟ بر چه مبنایی تمدنی که هیچ متن باستانی یا جدید مهمی در آن به تفاوت زیست‌شناختی نژادهای انسانی تاکید نکرده، نژادپرست قلمداد می‌شود؟ چطور ممکن است نمودهای رفتاری مشخص و تعریف شده و مشهوری که نژادپرستان را از غیرنژادپرستان متمایز می‌کند (لینچ، تحقیر ویژگی‌های ریخت‌شناختی و زیستی، و به ویژه رنگ پوست) در جامعه‌ای به کلی غایب باشد، و باز انگ نژادپرستی به آن جامعه چسبانده شود؟
او افزود: در شرایط امروزین که سخنگویان و گروه‌های سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل می‌گیرد که شاید چیزی فراتر از گزاره‌ای ساده را پیشاروی‌مان داشته باشیم و منظور منسوب کردن ساده‌ی صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندن‌ِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشنایی‌شان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را دلیلِ آن بدانیم.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: گویی در اینجا با گفتمانی روبه‌رو باشیم که با قصد و غرضی روشن و با خودآگاهی کامل «اشتباه می‌کند» و عینیت و شواهد و گواهان تجربی را نادیده می‌گیرد و مفاهیم جا افتاده و روشن علمی و روش‌شناسی عقلانی مرسوم را نقض می‌کند. نژاد و نژادپرستی همواره تعبیرهایی سیاست‌زده و سلطه‌مدار بوده‌اند. امروز نیز همین کلمه‌ها دستمایه‌‌ی خطاهای مهندسی شده و دروغ‌هایی مکرر در مکرر شده‌اند، تا همچون ماده‌ی خامی مفهومی خارج از بستر درست خویش به کار گرفته شوند و در بافتی دروغ‌آمیز برای تولید مدارهایی تازه از سیطره و استیلا به کار گرفته شوند.
وکیلی گفت: آنچه امروز کشور ایران را از آسیب و آشوب حفظ کرده، و آنچه که می‌توانست سرزمین‌های جنگزده و رو به ویرانی جدا شده از ایران‌زمین را از بلا حفظ کند، هویت مشترک تاریخی و خودانگاره‌ی ارجمندِ «ایرانی بودن» است، و این همان است که مورد تاخت‌وتاز هواداران این گفتمانِ «خودنژادپرست‌گرا» قرار گرفته است. نژادپرستی برچسبی ناخوشایند و نازیباست که نادرستی علمی‌اش و پیشینه‌ی خونین‌اش در قرن گذشته به قدر کافی سنگین و اثرگذار بوده، تا توسط گروه‌های ایران‌ستیز همچون انگی و برچسبی برای حمله به هویت ملی ایرانیان به کار گرفته شود. این نکته که نژادپرستی هیچ ارتباطی با نمودهای مورد ادعای سخنگویان این جبهه ندارد، یا این حقیقت که کلمات در این گفتمان به عمد اشتباه به کار برده می‌شوند و گواهان آشکار و عیان با قصد و غرض تحریف می‌شوند، هیچ تأثیری در این میان ندارند، چرا که قصد گفتمان‌هایی فریبکارانه از این دست، تولید مدارهای سلطه به هر قیمتی است، و نه زایش قدرتی استوار و حقیقت‌مدار. قدرت استوار و هویتِ جمعیِ نیرومند تنها از تبارنامه‌های تاریخی دیرپا و هم‌جوشی‌های ژرف هویت‌ها بر می‌خیزد. از این روست که هویت‌های ساختگی و نوپا و مهاجم ناگزیر به جعل و دروغ و فریب روی می‌آورند، تا خود را با رقیبان کهنسال‌تر و نیرومندتر خود همتا بنمایند، و چه بسا با همین مکر بر آنان غلبه یابند.
دکتر وکیلی در بخش پایانی سخن خود گفت: در این بستر پرسش از نژادپرستی ایرانیان یک گزاره‌ی بی‌اثر و خنثای علمی نیست. که کلیدی است بر دروازه‌ی هویت ایرانی و خشتی است از دیوار کجی که در کنار این دروازه بنا کرده‌اند. آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟ پاسخ علمی، عقلانی، رسیدگی‌پذیر، مستند و آشکار این پرسش برای هر کسی که اندکی تاریخ و جامعه‌شناسی بداند، یک «نه»ی قاطع است. اما ضرورت دارد که پس از اعلام این پاسخ منفی، این پرسش طرح شود که «چرا اصرار دارید مفهومی چنین پرت را به ملتی چنین پاکیزه از آن منسوب کنید؟».



سیف‌الدینی: پیش‌فرض‌های زیباکلام مستند و مسئولانه نیست


در آغاز بخش دوم نشست و پیش از پرسش و پاسخ سالار سیف‌الدینی، پژوهشگر حوزه‌ی اقوامو مطالعات هویت، دقایقی را به صحبت پیرامون مباحث و ادعای نژادپرستی پرداخت.
او گفت: «علاقه دارم در ادامه صحبت‌های شروین وکیلی به یک ویژگی مهم تمدن ایرانی اشاره بکنم و آن اینکه تمدن ایرانی، سرزمین‌محور بود نه خون‌محور. ایرانیان هویت خود غالباً بر مبنای «خاک» تعریف می‌کردند نه بر محور خود که در بین قبایل عرب مرسوم بود. بنابراین ما یک سرزمین داشتیم که دو دستی به آن چسبیده بودیم و همیشه اصل برای ما حفظ سرزمین بود».
سیف‌الدینی در خصوص پییشنه بحث استناد به نژادپرستی ایرانی‌ها گفت: «پیشینه این مساله پیش از هر چیز از سنت سیاسی چپ پیروی می‌کند. اول بار حزب کمونیست ایران در کنگره ارومیه خود ادعاهایی از این دست را مطرح کرد. در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی سازمان‌های چپ مانند چریک‌های فدائی خلق و مجاهدین خلق ادبیات کلانی در این حوزه تولید کردند که به اظهار نظرهایی آقای زیباکلام نزدیک بود. به ویژه در سال‌های نخستین پس از انقلاب اسلامی، دعوا سر ارتش بود، چپ‌ها هم می‌گفتند ایران چرا ارتش دارد یا چرا باید قدرت نظامی باشد؟! همان‌طور که آقای زیباکلام در خصوص ارتش و نیروهای نظامی ایران دیروز و امروز انتقاد می‌کند. جریان‌های جدید چپ مانند حکمتیست‌ها هنوز هم این مساله را فراموش نکرده اند. مثلا آنها هم از «عظمت‌طلبی» ایرانیها انتقاد می‌کنند. نقطه مقابل عظمت‌طلبی ذلت‌طلبی و پستی‌جویی است. آیا اینکه یک ملتی به سمت توسعه، پیشرفت و عظمت حرکت کند قابل نکوهش است؟ گویا از نظر آقای زیباکلام، پاسخ مثبت است! اما عظمت‌طلبی به هیچ وجه بد نیست، اگر پرسش این باشد که آیا ما باید عظمت‌طلب باشیم یا خیر، باز هم پاسخ مثبت است».
این پژوهشگر حوزه‌ی اقوام در ادامه به برخی از رئوس مقالات و یادداشت‌های زیباکلام در چند سال اخیر با محوریت همین موضوع اشاره کرد و گفت: «جناب زیباکلام در یادداشت‌ها و مقالات متعدد این مضمون‌ها را مطرح کرده اند: ایرانی‌ها نژادپرست‌اند (صبح آزادی ١٣٩۰)؛ تأکید بر نام خلیج فارس شونیستی است (سایت الف)؛ ایران اشغالگر جزایر سه گانه است و باید باید ابوموسی را به امارات پس بدهد، جزایر سه‌گانه هیچ ارزشی ندارند (هفته‌نامه آسمان، موجود در سایت زیباکلام ١٣٩١)؛ نژادپرستی ایرانی‌ها در ماه محرم (سایت زیباکلام، ١٣٨٨)، دوست ندارم تیم ملی ایران پیروز شود (ایسنا، ١٣٩٣)، انتقاد از سفر ایرانیان به عتبات عالیات و نژادپرستانه توصیف کردن توجه ایرانی‌ها به تشیع (قانون، ١٣٩۴).
وی گفت: یکی از ویژگی‌ها اظهاراتی از این دست که بعضاً در صحبت‌های جناب زیباکلام دیده می‌شود بی‌دقتی تاریخی و نادرست بود صغرا و کبرا است که به نتیجه منتج می‌شود. البته این مساله ممکن است برای هر تحلیل‌گری رخ بدهد. اما ویژگی زیباکلام این است که هر بار پس از روشن شدن نادرستی مفروضات تاریخی‌اش، این مسأله را نادیده میگیرد و به شیوه خودش ادامه می‌دهد.
سیف‌الدینی افزود: از آن جمله این ادعای جدید بود که ابوموسی ارزش استراتژیک ندارد و خالی از سکنه است. حال اگر اثبات شود ابوموسی جمعیتی قابل ملاحظه ای دارد و ارزش استراتژیک دارد، کم‌ترین واکنش گوینده عذرخواهی باید باشد. و یا ایشان در ادعایی جدید، مطرح کرده اند که رضاشاه برای سرکوب کردها اسم کردستان را به استان «آذربایجان غربی» تغییر داد. در حالی در قانون تقسیمات کشوری زمان رضاشاه در ١٣١٣ استان‌ها ما اصولا شماره داشتند نه اسم. در قانون تقسیمات کشوری مشروطه مصوب ١٢٨٩ هم چهار ایالت داشتیم و ١٢ ولایت که شمالغرب ایران کلا آذربایجان بود و در جنوبش ولایت کردستان واقع شده بود. حال اگر یک جوان کُرد بر اساس این اظهارت نادقیق و نادرست آقای زیباکلام، تحریک بشود، مسولیت آن با کیست؟ آیا آقای زیباکلام مسئولیت می‌پذیرند؟»
سیف‌الدینی ادامه داد: «اگر در ایران نژادپرستی به معنای واقعی وجود می‌داشت انتظار می‌رود که یک خروجی‌ای بر آن مترتب باشد. همه ملت‌هایی که در اطراف ما قرار دارند، یک دوره از نسل‌کشی چه به عنوان عامل و چه به عنوان قربانی تجربه کرده‌اند. ترک‌ها نسل‌کشی ارامنه را داشتند، عرب‌ها نسل‌کشی کردها را، جالب این‌جاست که ایرانی‌های نژادپرست به زعم آقای زیباکلام نه تنها به چنین توحشی دست نزدند، بلکه قربانی‌های نسل‌کشی دیگران نیز به سرزمین ما پناه آوردند. آشوری‌ها و ارمنی پس از نسل کشی عثمانی، و کردها پس از نسل کشی صدام به ایران پناهنده شدند! خود عرب‌ها نیز پناهگاه‌شان همیشه ایران بود. عراق و کویت یک دوره‌ای متحد هم بودند. کویت حامی مالی صدام در جنگ با ایران بود. اما وقتی صدام به کویت حمله کرد، کویتی‌ها به ایران پناهنده شدند، وقتی امریکا واکنش نشان داد و به عراق حمله کرد، مجددا بخشی از عراقی‌ها در جنگ اول خلیج فارس آواره ایران شدند. هم عراقی و هم کویتی به ایران پناه آوردند! جالب است. براستی ایران چه عظمت و بزرگی دارد که همه به آن پناه می‌آورند! پس این موجودیت یک پدیده ساده و بسیط نیست و پیچیدگی‌ها و عمق بیشتر دارد».
سیف‌الدینی گفت: «در خصوص افغان‌هایی که جناب زیباکلام همواره روی به اصطلاح مظلومیت آنها تاکید دارند، فقط این نکته را می‌گوییم، که کشوری مثل پاکستان برای مهاجران افغان کمپ درست کرد و آنها را به کمپ فرستاد. اما در ایران افغانی‌ها یک روز هم در کمپ نبودند. موسسات خیریه ای مثل محک به کودکان سرطانی بدون توجه به ملیت‌شان کمک میکنند، موسسه‌های خیریه همچون امام علی ع هم همینطور. این پول‌ها را مردم ما می‌دهند».
سیف‌الدینی در پایان سخن گفت: «این‌که یک خط مشخصی وجود دارد و علاقه‌مند است مسائل و مشکلات کشور را با امر نژادپرستی توضیح دهد پیامدهایی دارد. به نظر من موضوع فقط نژادپرستی نیست، بلکه لابلای سطور این پارادایم نسبتاً جدید مهم است. پیامدهای این بحث این است که مکانیسم دفاعی که از ما، ما می‌سازد، در نقدهایی شبیه نقدهای آقای زیباکلام مورد تهاجم قرار می‌گیرد. می‌خواهند مکانیسم دفاعی ملت ایران را حذف کنند، مثل همین موضوع نیروی ارتش و مهمتر از آن یک‌سری ارزش‌های مهم هزاران ساله. دفاع طبیعی‌ترین حقوق یک فرد و یک ملت است. نمی‌توان دفاع مشروع، یا شجاعت را به اسم نژادپرستی تعطیل کرد تا تهدیدات عینی که در اطراف و اکناف کشور ما وجود دارد، بر ما مستولی شوند. تحت عنوان نژادپرستی به ارزش‌های جامعه ما حمله می‌شود. ارزش‌هایی که باید برای ما مهم باشند، این‌ها ارزش‌های محافظه‌کاری هستند که ما برای بقا به آن نیاز داریم مثل خانواده، وطن، دولت و هویت ملی. این کشور توسط این ارزش‌ها حفظ شده‌اند. تهدیدات جدی و مستمری بر علیه کشور ما وجود دارد و این دعوی نژادپرستی با غوغاسالاری قصد دارد این حق دفاع و حق بقای یک کشور با به تعطیلی بکشاند».

پیامدهای این بحث این است که مکانیسم دفاعی که از ما، ما می‌سازد، در نقدهایی شبیه نقدهای آقای زیباکلام مورد تهاجم قرار می‌گیرد. می‌خواهند مکانیسم دفاعی ملت ایران را حذف کنند، مثل همین موضوع نیروی ارتش و مهمتر از آن یک‌سری ارزش‌های مهم هزاران ساله. دفاع طبیعی‌ترین حقوق یک فرد و یک ملت است. نمی‌توان دفاع مشروع، یا شجاعت را به اسم نژادپرستی تعطیل کرد تا تهدیدات عینی که در اطراف و اکناف کشور ما وجود دارد، بر ما مستولی شوند

 


 احسان هوشمند: ادعای نژادپرستی آکادمیک نیست/زیباکلام از عنوان استادی دانشگاه سوءاستفاده میکند


احسان هوشمند پژوهشگر حوزه مطالعات قومی در ادامه بخش پرسش و پاسخ گفت: آقای زیبا کلام قبل از اینکه به بسط نظرات خود در خصوص نژادپرستی ایرانیان بپردازاد باید مقصود و تعریف دقیق خود از نژادپرستی را ارائه دهد.در حالیکه تاکنون زیباکلام از این امربدیهی در گفتارهای علمی و اکادمیک طفره رفته است و تعریفی مبتنی بر رویکردهای علمی و دانشگاهی از موضوع مورد بحث ارائه نداده است.یعنی مشخص نیست که نژادپرستی مورد ادعای اقای زیباکلام چه نسبتی و ارتباطی با متون کلاسیک و نیز متون علمی جدید مطالعات نژادی در جهان معاصر دارد؟
هوشمند در ادامه افزود: امروز در جامعه ایران در خصوص برخی گروه های مذهبی از جمله جامعه اهل سنت یا جامعه اهل حق یا گروه های تصوف و سایر گروه های مذهبی با مسائلی روبرو هستیم اما این مسائل موجب نمی شود که چنین مشکلاتی را به نژادپرستی تعبیر کنیم چراکه نژادپرستی اصطلاحی علمی با ادبیات خاص خود است و بکارگیری مفاهیم در علوم اجتماعی دچار چنان هرج و مرجی نیست که بتوان هر پدیده ای را در حیطه ای متفاوت با سلیقه شخصی در قالب واژه هایی با حیطه معنایی خاص بکار برد.
اگر مقصود اقای زیباکلام وجود برخی نابسامانی ها در باره میهمانان ارجمند افغانستانی در کشور است باید گفت که بسیاری از ایرانیان با میهمانان افغانستانی همدل هستند و نسبت به برخی رفتارهای رسمی یا غیر رسمی نسبت به این عزیزان معترض.
هوشمند در بخش دیگری از سخنان خود افزود:اگر مفروض بگیریم که خود بزرگ بینی یا حتی برتری طلبی معادل نژادپرستی است و می توان در زبانی علمی خودبزرگ بینی ایرانیان را همان نژادپرستی خواند  ابهام علمی دیگری در سخنان زیباکلام نمودار می شود و فقر مطالعاتی و پژوهشی  این رویکردرا برجسته می سازد.جناب زیباکلام چنین مدعایی که ایرانیان یعنی اکثریت ایرانیان نژادپرست هستند یا برتری طلب هستند را از کجا اورده است؟ایا ایشان مطالعه و پیشمایش و کارمیدانی خاصی در این خصوص انجام داده و پس از بررسی های مطالعاتی واحصا امار و تحلیل اماری بدین نکته واقف شده است که ایرانیان نژادپرستند؟یعنی فرضیه نژادپرست بودن ایرانیان را چگونه آزموده است و چگونه به اثبات رسانده است؟به سخن دیگر ملاک صدق گزاره نژادپرست ایرانیان بر اساس کدام پژوهش میدانی و چگونه برای اقای زیباکلام تأیید و اثبات شده است؟مشخص است که هیچ مطالعه میدانی و جامعه شناختی چنین گزاره ای را تأیید نمی کند.پس باید نتیجه گرفت اعتبار گزاره ایرانیان نژادپرست هستند نه یافته های  علمی و میدانی بلکه ملاک صدق گزاره فوق تنها ادعایی آزمون نشده ،مبهم و برامده از ذهن گوینده است   و هیچ مطالعه میدانی و پیمایشی آن را تأیید نمی کند .یعنی اقای زیباکلام به عنوان شخصیتی سیاسی و رسانه ای که در دانشگاه تهران تدریس می کندداعیه ای را طرح کرده و ملاک صدق یا کذبش را امار و ارقام و مطالعه ای میدانی و یا مبتنی بر پژوهش های دیگران قرار نداده است بلکه چنین گزاره ای صدقش را از جایگاه شغلی و رسانه ای گوینده می گیرد.هوشمند در پایان تاکید کردحدود و ثغور   مفهوم نژادپرستی و  مفهوم خودبزرگ بینی و سایر مفاهیم بکاررفته  توسط اقای  زیباکلام مشخص نیست و از نظر مفهومی بکارگیری چنین واژه هایی به دانش ما ایرانیان در باره اسیب های موجود جامعه ایرانی نه تنها چیزی اضافه نمی کند بلکه خود آسیب های تازه ای را بر پیکره اجتماعی مان وارد می سازد.ضمن آنکه زیباکلام برای داعیه هایش هیچ مستند علمی و داده های موثقی ارائه نمی کند و بدون مطالعه میدانی وگزاره ای  قابل ابطال  تنها بر اساس رویکردی ژورنالیستی مفروض خود را منتشر کرده است .بنابراین ادعای نژادپرست بودن ایرانیان نه اکادمیک است نه قابل قبول.مگر اینکه اقای زیباکلام برای اثبات مدعایش مستندات پژوهشی و جامعه شناختی ارائه دهد!
 

آذربایجان؛ قلب ایران


آذربایجان؛ قلب ایران

روزنامه ایران 19 آبان 1394

ملت» ساختاری زنده و همبسته است که در طول تاریخ به طور طبیعی و با مشقت و کوشش مردم یک کشور شکل می گیرد و قطعاً احترام متقابل و مهرورزی به همه اجزای آن، در حکم عضلات و مفصل های آن هستند. یکی از دانشوران علوم انسانی در قرن نوزدهم، بقای یک ملت را رفراندومی روزانه توصیف کرده است. این توصیف، جوهره زیست مشترک تاریخی و اجتماعی مردم را بخوبی توضیح می دهد. چند سال پیش هنگامی که زلزله ارسباران شهرهای آذربایجان شرقی را لرزاند، موجی عظیم از کمک های مردم و صف های طولانی اهدای خون در سراسر ایران شکل گرفت. اهدای خون (مایه حیات و زندگی انسان) یکی از بالاترین مصادیق عشق به هموطن است. در آن حادثه، 500 جان از جمع هموطنان آذری تسلیم قهر طبیعت شد. ولی هزاران کیسه خون از سراسر کشور به سوی تبریز سرازیر گشت. معنای عمیقی در این خون ها نهفته بود که ریشه در معجزات خاک ایران ما دارد و باید قدرش پاس داشته شود.

بی گمان رسانه ملی موظف به تقویت این پیوندها است. رسانه ملی باید با توجه به اسناد بالادستی مانند سند چشم انداز توسعه به عملکرد خود نظری انداخته و در این مسأله بیندیشد که برای تقویت و استوارسازی و در یک کلام «آبیاری» این درخت کهن چه کرده است؟ در جهانی که رسانه ابزار هژمونی قدرت های برتر هستند، مخاطب ایرانی آماج تهاجمات رسانه ای است. طبیعی است در چنین شرایطی شهروند ایرانی ترجیح می دهد غرورش را در آیینه رسانه ای که از بودجه عمومی تغذیه می کند، مشاهده کند. اما پرسش این است که اگر این رسانه نیز غرور و حیثیت شهروند ایرانی را بیازارد، او کدام محکمه و ملجأ را دارد؟ این نخستین بار نیست که صدا و سیما البته به سهو، مرتکب خطایی می شود که باعث آزرده شدن احساسات و عواطف بخشی از مردم کشورمان می شود و تجربه ثابت کرده است تا زمانی که سیاست محکمی به صورت قانون و آیین نامه در داخل صدا و سیما تدوین نشود، متأسفانه چنین سهو و خطاهایی باز هم امکان وقوع خواهند داشت.
نکته مهم در این میان این است که مسئولان ارشد رسانه و از جمله ریاست سازمان صدا و سیما در اقدامی منطقی از مردم بابت این اشتباه پوزش خواستند و دولتمردان نیز این اقدام موهن را محکوم کردند. این اقدام مثبت یعنی پذیرش مسئولیت توسط ریاست سازمان صدا و سیما و پوزش وی، می تواند سرآغازی برای اصلاحات بعدی باشد اما گام بعدی برای این مهم، تدوین قانونی است تا از گسترش چنین ادبیاتی در جامعه (خواه سهوی و خواه خدای ناکرده عمدی) جلوگیری کرده و راه را بر بدخواهان سد کند. بر این مبنا، قوانین موضوعه کشور باید نفرت پراکنی علیه بخشی از «شهروندان» را گذشته از طبقه، قوم، مذهب، صنف و ناحیه ممنوع و ضمانت های اجرایی معنادار مانند «حبس و جریمه نقدی» برای این ممنوعیت تعیین کند. ما به عنوان جامعه ای قانونمند، به عنوان کسانی که علاقه به همزیستی، حقوق انسانی و احترام متقابل داریم، باید این همزیستی را «ضمانت» کنیم. بنابراین لازم است «کیان کشور و ملت» مورد حمایت قانون و دستگاه قضایی قرار گیرد تا در آینده چارچوبی برای داوری و دادگری وجود داشته باشد. درغیر این صورت با وجود شبکه های اجتماعی، رسانه های متعدد و سلایق گوناگون کنترل نظام اجتماعی چه بسا در پاره ای موارد از اراده ما خارج شود.
چنین خلأیی علاوه بر اینکه یک ضعف سیستمی مهم و دامنه دار است، زمینه سوء استفاده بدخواهان ملت و دشمنان کیان کشور را نیز فراهم می آورد. خوشبختانه «آذری ها» همواره نشان داده اند که نسبت به تحریکاتی از این دست که در فضای مجازی شکل می گیرد، هشیارند و ابعاد محلی زندگی اجتماعی را در دامنه وسیع حیات ملی تصویر و ترسیم کرده اند، تجربه اخیر نیز یک بار دیگر این مسأله را اثبات نمود. فرهیختگان و نخبگان آذربایجانی نیز باید هشیار باشند که عده ای افراطی بر آنند تا از خطای سهوی روی داده سوء استفاده کرده و با خطایی بزرگ تر، ضمن به مخاطره افکندن امنیت و همزیستی ایرانیان، منافع نامشروع خود را پی گیرند. حسن ختام اینکه موضوع مهمی که در این بین تا حدی مفغول مانده، دامنه عام مخاطبان توهین است. مخاطب این توهین نه فقط آذری ها بلکه تمام ملت ایران است؛ نه تنها به خاطر اینکه آذری ها جزو هسته سخت ملت ایران هستند و آذربایجان قلب ایرانیت و تأسیس دولت ملی صفویه و انعقاد هویت ملی در همان دوره به نام آنان ثبت است بلکه به خاطر اینکه این رفتار روح همبستگی ملی ما را جریحه دار می کند.