پای چوبین مداخلات امریکا در مسائل هویتی منطقه
دیپلماسی ایرانی - شهریور 1391
«کلیه کشورها باید صادقانه و جداً مفاد منشور ملل متحد، اعلامیة جهانی حقوق بشر و این اعلامیه را براساس برابری، عدم دخالت در امور داخلی کلیه کشورها و احترام به حقوق استقلال کلیه ملت ها و تمامیت ارضی آنها مراعات کنند».
بند ٧ اعلامیه استعمارزدایی 1960
یک فرمول بسیار کلاسیک و همیشگی در سراسر جهان برای ایجاد پویش های قومی وجود دارد. ابتدا یک "زبان شناس یا مورخ" به کشف و خلق یک گروه زبانی در منطقه ای خاص دست می زند، سپس یک "روزنامه نگار" این مفهوم زبانی را در معنای نژادی آن به کار می برد و آخر از همه یک "سیاست مدار" از ملیتی واحد بر اساس زبانی مشخص، صحبت می کند که باید به استقلال برسد.
اکنون مدت ها است که پس از فروپاشی شوروی جنبش ها و پویش های قومی بار دیگر از شیشه رها شده اند. سراسر قفقاز و آسیای میانه و اروپای شرقی تحت تاثیر فروپاشی شوروی مرزبندی های خونین قومی را تجربه کردند.
بازگشت راست افراطی در اروپا
دیپلماسی ایرانی- امرداد 1391
پس از جنگ جهانی دوم و شکست متحدین به نظر می رسید فاشیسم اروپایی برای همیشه از صحنه اجتماع و سیاست رخت بربسته است. اما دیری نگذشت که در دهه شصت نسل جدیدی از اروپایی ها در مرکز و شمال این قاره دیگر بار دست به بازتولید افکاری زدند که هیتلر و موسولینی نماینده سنتی آن به شمار می رفتند.
سیل مهاجرت از شرق به ویژه آسیای جنوب شرقی و ترکیه برای تجربه زندگی بهتر و دستمزد بیشتر به کشورهای اروپایی "دیگری" نوینی برای افکار دست راستی اروپا فراهم کرد تا با توسل به مسئله اقلیتهای ناهمسو و مهاجرین افکار عمومی را تهییج و متوجه خطری بزرگ تری کنند که مشابه مسئله یهودی می توانست برای اروپا خطرساز شود. این گفتمان نوین بیشتر از هر چیز به مسئله مهاجرهایی تاکید داشت که قصد نداشتند با ارزش های اروپایی همگون شوند و آداب و رسوم محلی خود را حمل می کردند.
* فراناسیونالیسم و مهاجرت
فراناسیونالیسم به گفته لیندا بوش در کتاب «ملت های رها شده» (1994) فرآیندی است که طی آن نوعی روابط اجتماعی چند بعدی که جوامع اولیه و اقامتگاههای جدید را به هم پیوند می دهد ایجاد می کند. تصویری که این کتاب از مهاجرین ترسیم می کند معرفت جماعتی است که زندگی مطلوبی را در زادگاه اولیه و هم در جامعه جدید تجربه می کنند. ولی در آن سو جوامع مهاجر پذیر با شهروندانی روبرو هستند که اگرچه از نظر فیزیکی در حوزه صلاحیت آن دولت زندگی می کنند اما از نظر نظام های ارزشی و رفتارهای اجتماعی در کشورهای خود باقی مانده اند. یکی از عوامل مهم در فرا-ناسیونالیسم، فراکوچ است. فراکوچ به مثابه موقعیتی در نظر گرفته می شود که در آن مهاجران روابط خود را با سرزمین مادری حفظ می کنند. به این ترتیب افراد با بیش از یک ملت ارتباط دارند. این شبکه خویشاوندی و دوستی به نوبه خود حرکت مردم بین کشورهای میزبان و مبدا را تسهیل می کند. در شرایطی که همه افراد امکان دیدارها و مراجعت های متناوب به زادگاه اولیه را نداشته باشند ممکن است جریان اشیاء اهمیت بیابد. موسیقی، نوع پوشش و تغذیه، سینما و... همگی درگیر این جریان هستند و می توانند هویت های فراملی را پرورش دهند.در چنین شرایطی افراد با انتخاب هویت های چندگانه و گاه متعارض روبرو می شوند. فراکوچ در حالت کلی منشا فراناسیونالیسم محسوب شده و باعث می شود فرد در عین حال به سرنوشت دو کشور علاقه نشان دهد.