الزامات ایرانی بودن را رعایت کنید
تیرداد بنکدار
سالار سیف الدینی
بیش از یک دهه از پیدایش و آغاز به کار کانال های تلویزیونی فارسی زبان در خارج از کشور می گذرد. این کانال ها تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم،مثبت و منفی خود را داشتند و کارکردهایشان از اهداف اولیه و تصورات نخستین فراتر رفت و به تضمن و حاشیه نیز کشیده شد.
تلویزیون ها و حتی رادیو ها که در این نوشتار" رسانه" خوانده خواهد شد با سیاست های تعیین شده قبلی تلاش داشتند اهداف مورد نظر مدیران را به مرحله تحقق برسانند و طبیعتا خروجی این نهادها نیز بر اساس همان اهداف و سیاست ها در دسترس مخاطب قرار می گیرد.
متاسفانه در یکی- دو سال گذشته به ویژه در دو ماه اخیر شاهد دگرگونی رویکردها در برنامه های این رسانه ها بودیم که احتمالا از عدم درک منافع و مصالح بلند مدت مردم ایران (مخاطبان) ناشی می شود. این رسانه ها به ویژه تصویری،با برجسته سازی شکاف های قومی به طرز نامناسبی برنامه ها و میزگردهای جهت دار و یک طرفه ای را با حضور عناصر قومیت گرا ترتیب دادند که که در نهایت به تضعیف یکپارچگی ملی (National cohesion) و دست کاری ساختارهای هویتی می انجامد.
بارقههای دولت مدرن/ملی در کشور ما با ظهور امیرکبیر و قائممقام فراهانی- که به تصور روشنی از منافع ملی رسیده بودند - و همینطور عباس میرزا در سپهر سیاسی کشورمان، دمید و با فرا رسیدن مقدمات عصر مشروطهخواهی از زاویه نظری نیز توسط روزنامهنگاران و روشنفکران وطنپرست توجیه شد. حلقه روشنفکرانی که بویژه در روزنامه کاوه برلن گرد آمده بودند، در تحکیم بنیادهای تئوریک و باید و نبایدهای یک دولت مدرن تلاشهای بسیاری داشتند که کمابیش بیشتر آنها پس از روی کار آمدن سردارسپه محقق شد.
ثبت احوال، ثبت اسناد، ارتباطات، اداره، تفکیک قوا، آموزش و پرورش رایگان و همگانی، امنیت، تنظیم قوانین و... همگی آرزوهای دور درازی بود که نخبگان و روشنفکران این مرز و بوم سالها در حسرت آن میزیستند و در لزومش مینوشتند و تنها با تشکیل دولت در ایران بود که به تحقق رسید. متاسفانه این تجربه گرانقدر که البته خالی از اشکال نیز نبود، با حمله متفقین به ایران ناکام ماند و سقوط دولت عواقب وخیمی را متوجه کشور کرد.
حمله متفقین به ایران بر اساس یک شایعه بزرگ توضیح داده میشد که عبارت بود از روابط نزدیک دولت ایران با آلمان نازی. قرینه و نشانه این روابط نیز در حضور حدود 500 مهندس و مستشار آلمانی در کشور خلاصه میشد. این شایعه هرگز به اثبات نرسید و چه بسا با بررسی اسناد و مدارک وزارت خارجه انگلستان (که نگارنده از حضور چنین اوراقی در میان اسناد آزاد شده مطلع است) عکس آن نیز قابل اثبات است. به هر حال اشغال ناگهانی ایران و تغییر و تحولات بنیادین، پایان خوشی برای نخستین تجربه جدی دولت به شمار نمیرفت و تبعات آن یعنی اشغال آذربایجان توسط شوروی و غائله فرقه دموکرات نیز یکی از دورههای خطرناک تاریخ معاصر بود.
زبان فارسی و رسانه
ملی اعتماد-6 شهریور 1390 زبان
از عناصر مهم و سازنده فرهنگ است.هر فرهنگی جهت تداوم و انتقال به نسل های بعدی
لاجرم باید در بستر یک زبان رشد و نمو پیدا کند. هر چند زبان در ذات خود تنها عامل
ارتباطی انسان ها با یکدیگر است اما هنگامی که عناصر برسازنده فرهنگ یک توده نیز
با آن همراه می شوند واجد یک مقام و منزلت ارزشی می گردد. زبان
فارسی نیز محملی مهم برای استمرار و انتقال فرهنگ ایرانی بود. حکمت و فلسفه ایرانی
و تجربیات ملت ایران دستکم از دوران پس از اسلام باین سو از طریق زبان فارسی نسل
به نسل به منتقل شده است. تقدس آن نیز در نزد ما از آن روست که روح مسخر ناپذیر
ایرانی در بستر بیکران این زبان پرورش یافته است. کم تر ملتی است که بتواند گفته
ها و آثار نیاکان خود را در هزاره قبل به همان خط و زبان بخواند و درک کند. اشعار
رودکی و فردوسی تواریخ متعدد و فلسفه سهرودی امروزه برای ما کاملا قابل درک است و
شانس بهره مندی و خوانش این آثار هزار ساله را داریم. زبان
ملی از پایه های مهم "کشور" به شمار می رود و حکومت ها در عصر دولت-ملت
به اشکال گوناگون از آن حمایت می کنند.
اگر در گذشته فولکور،شعر،حماسه و... نقش اساسی را در انتقال زبان داشتند امروزه در
عصر مدرن این نقش خود بخود به عهده "رسانه" گذاشته شده و اگر روزگاری
پهلوان سیستان یعقوب لیث صفاری، با جمله "چیزی که من اندر نیابم چرا باید
گفت" و ممنوع کردن همه زبان ها به جز فارسی، نشان داد که حکومت ملی در عصر پیشامدرن چگونه
می تواند از مظاهر ملیت دفاع کند، امروز وظیفه دولت مدرن است که این مسئولیت را به
عهده گیرد. در
این میان برنامه ها و خروجی های صدا وسیما به ویژه در حوزه سریال های طنز چیزی
نیست که بتوان آن را در خدمت پرورش زبان فارسی ارزیابی کرد.به نظر می رسد برنامه
سازان سیما تصور می کنند با کاربری نادرست از زبان فارسی و استفاده از اصطلاحات
چاله میدانی ،برخی فحاشی ها و الفاط رکیک و... ساختارشکنی می کنند و می توانند
مخاطب بیشتری را جذب کنند. اکنون قریب به یک دهه است که تلویزیون ملی از الفاظ
عامیانه و خیابانی در سریال ها استفاده می کند و چند سالی هم است که الفاظ نا به
جا و رکیک وارد فیلم نامه ها شده است. متاسفانه جدی ترین بخش سیما یعنی اخبار نیز
اخیرا به این ورطه فرو غلتیده و با استفاده از زبان گفتاری به جای زبان رسمی و
معیار ترجیح داده است با زبان کوچه و بازار به پخش خبر بپردازد. این روند هم برای
زبان فارسی خطرناک است هم از جهت آموزشی. رسانه باید حامی و مقوم زبان فارسی باشد نه
تضعیف کننده آن. کارکرد ضمنی رسانه استفاده از زبان و ادبیات فاخر و تزریق آن به
جامعه است تا هر روز دایره واژگان مخاطبان به ویژه نوجوانان افزایش یابد و با
مفاهیم گسترده تری بتوانند بیاندیشند و تصمیم بگیرند. اکثر
ملت ها یک زبان رسمی و استاندارد، دارند و این انتخاب تاریخی دستکم در ایران
اتفاقی نبود. ملت ایران واحدی متکثر و مرکب است که با یک انتخاب طبیعی زبان فارسی
را به عنوان زبان ملی و استاندارد خود برگزیده است. هر گونه آسیب رسانی به آن
فرهنگ ملی ما را نیز مخدوش خواهد کرد. بنابراین رسانه ای مانند صدا و سیما که خود
را متعهد به یک سری ارزش ها می داند،نباید صرفا برای جذب مخاطب بیشتر این زبان را
قربانی نماید.