سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

نقد زیباکلام

به کجا چنین شتابان؟

در پاسخ زیبا کلام


 فصلنامه گفتگو 59، زمستان 1390

صادق زیباکلام در مصاحبه­ای با نشریة صبح آزادی که با عنوان «خیلی از ما ایرانی ها نژادپرست هستیم!» منتشر شد، مطالبی را در خصوص رفتار، خلقیات، روحیات و خصلت­های ایرانی­ها مطرح کرد که نقد و بررسی آنها الزامی است. مصاحبه، البته فقط بر این موضوع متمرکز نبود و طیف­های مختلفی از موضوعات را از مسائل مربوط به انتخابات گرفته تا بررسی­های تاریخی و اجتماعی نیزدر برمی­گرفت. در این نوشته امّا بحث ما فقط ناظر است بر آن بخش از این مصاحبه که به رفتار و خلقیات و خصلت­های ما ایرانی­ها پرداخته­است.

در مجموع می­توان گفت که در این مصاحبه ایشان در انتخاب کلمات و اصطلاحات دقت لازم را به عمل نیاورده و با اندکی مسامحه و نیز شتابزدگی نسبت به مسائلی اجتماعی که در ظرف و جایگاه خود از حساسیت زیادی برخوردار هستند همراه شده است. مجموع نگاه ایشان به مسائل، و برخی گزاره­هایی که در مقام یک استاد علوم سیاسی دانشگاه بیان داشتند، تفسیرها و ارزیابی­های مختلفی را برمی­تابد که علاوه بر امکان سوءاستفاده، از دید نظری از استحکام برخوردار نیست و در عمل نیز چندان با فرهنگ و روحیه ایرانی نسبت ندارد.

 

 

  • نژادپرستی ایرانیان

شاید اگر نبود وارد کردن اتهام نژادپرستی که در این مصاحبه به ایرانیان زده شده بود، می­شد از سایر بحث­های ایشان در مورد رفتارها و خصلت­ها، گذشت و این مصاحبه را نیز در کنار بسیاری دیگر از صحبت­هایی که گاه و بیگاه و بیشتر افواهی و شفاهی تا مکتوب و مستند در مورد خُلق و خوی ما ایرانیان و گوشه­هایی از تاریخ معاصر کشور منتشر می­شود جای داد و از خیر احتمالی باز کردن بحث در این زمینه گذشت. اتهام مورد نظر چنین است:

یک چیزی را من قبول دارم خیلی از ما ایرانی­ها متأسفانه نژادپرست هستیم. شما اگر دقت کنید می­بینید که در فرهنگ­های دیگر هم علیه قومیت­ها، ملیت­ها و اقوام اقلیت­شان جوک می­سازند ولی فکر نمی­کنم مثل ایران باشد که اینقدر علیه ترک­ها و لرها هتاکی می­کنند.

راقم این سطور هیچ آماری از اینکه سایر ملل به چه میزان در مورد گروه­های انسانی درون خود «جوک» می­سازند ندارد؛ به گمانم زیباکلام نیز از چنین امری بی­اطلاع است. در کنار این مسئله، زیباکلام چهار ادعای بسیار بزرگ­تری را مطرح می­کند که به ترتیب عبارتند از: 1ـ «ایرانی»­ها برای ترک و لرها جوک می­سازند، گویی ترک و لر و ترکمن و بلوچ و کرد، ایرانی نیستند. 2 ـ این جوک­ها «علیه» یکدیگر ساخته می­شود، یعنی نیت مجرمانه در این کار وجود دارد. 3ـ این جوک­ها یک قوم را مدنظر دارند؛ و از همه مهمتر ادعای چهارم مبنی بر اینکه اینها برخاسته از نژادپرستی ایرانیان است.

در واقع هر چند بتوان گفت که ایشان به درستی به پدیده­ای اشاره می­کند مذموم، اما نوع نگاه و تفسیری که از این پدیده اجتماعی ارائه می­شود چنان رنگ و لعاب افراطی و مطلق­گرایانه­ای به خود می­گیرد که به یک نظریه جدید جامعه­شناختی در مورد ما ایرانیان نزدیک­تر است تا انتقادی صرف از عادتی که البته باید زشتی­های آن را مورد نقد قرار داد.

در خطوط زیر سه مورد اول را به صورت گذرا مورد بررسی قرار خواهم داد و مورد آخر را با تفصیل بیشتری ارزیابی خواهم کرد.

 

1ـ جوک، ایرانی و اقوام ایرانی

خواننده جمله دکتر زیباکلام در مورد نژادپرستی اگر از بافت جمعیتی ایران آگاهی نداشته باشد تصور خواهد کرد که در این کشور دو نژاد اقلیت به نام لر و ترک (که البته در ادامه مصاحبه به  آذری تغییر می­کند) زندگی می­کنند که ایرانی نیستند و به همین دلیل نیز سایرین، یعنی آن اکثریتی که ایرانی است در مورد آنها جوک می­سازد. واقعیت آن است که این نوع شوخ­طبعی که باز هم تکرار کنم گاه وجوه زننده می­یابد، در مورد اصفهانی­ها با عنایت به نوعی حسابگری زائدالوصف، در مورد یزدی­ها ناظر بر نوعی محافظه­کاری افراطی، در مورد آبادانی­ها ناظر بر گرایش به غلو، و غیره و غیره بازگو می­شود که هیچکدام به گروهی «همزبان» یا به منطقه­ای جغرافیایی­ای مشخص یا به قومیت نگاه ندارد. به این اعتبار پذیرفتن اینکه «ایرانی­ها»، برای «ترک» و «لرها» جوک می­سازند ابداً قابل اثبات نیست می­توان گفت که ایرانی­ها برای یکدیگر فارغ از مسئله قومیت، زبان، آداب و عادات و غیره جوک می­سازند و بس.

 

2ـ جوک و نیت مجرمانه

ما در کشوری به سر می­بریم که رشادت اهالی آذربایجان از جمله داده­های ثابت باور عمومی است؛ در کشوری به سر می­بریم که آزادیخواهی مردم آذربایجان و بختیاری زبانزد خاص و عام است؛ در کشوری به سر می ­بریم که افرادی مانند ستارخان و باقرخان از نقطه­ نظر شناخته­ شدگی در پس از چیزی کمتر از شاعران و دانشمندانش بزرگش ندارند؛ و ده­ها و صدها مثال دیگری که در این حوزه­ها می­توان برشمرد. اینک کدام منطق به ما اجازه می­دهد که به صرف یکی از آداب و عادات مرسوم ـ باز هم تأکید می­کنم بعضاً زشت و ناپسند ـ اینچنین نیت مجرمانه­ای را پشت سر آن ببینیم. مگر اینکه بگوییم و اثبات کنیم که عده­ای با هدف شکستن تصویر ملی­گرایانه و آزادی­خواهانه و مشروطه­خواهانه «ترک»ها و «لرها» به قصد به تخریب این تصویر همت گمارده­اند؛ که در این صورت باز هم ما می­مانیم و توضیح این همه جوک در مورد سایر ایرانیان.

 

3ـ جوک و قومیت

اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، می­توانیم بپذیریم که در کل 5 قوم در ایران زندگی می­کنند که عبارت باشد از ترک­ها یا آذری­ها، کردها، بلوچ­ها، لرها، عرب­ها و آنچه باقی می­ماند را فارس­ها بنامیم. به عبارت دیگر اگر از ترکمن و تالشی و سایر گروه­هایی که یا خود یا دیگر محققان برای­آنها شأن قومیتی قائلند هم اگر بگذریم، نمی­توان پذیرفت که طنزپردازی­های ما ریشه قومیتی دارد. چرا که در این صورت سایر اقوام نامبرده را نیز باید شامل می­شد. به عبارت دیگر اینجا بحث بر سر «قومیت»، «شأن و منزلت قومی»، «هویت قومی» و غیره و غیره نیست. بحث ناظر است بر گروهی ایرانی که با شناسه­ای به نام «ترک» و «لر» از آنها یاد می­شود. یعنی اینجا صحبت از یک قوم که از طریق فرهنگ، هنر، زبان، آداب و رسوم زندگی و غیره و غیره شناسایی می­شود نیست، این جوانب هویتی نیستند که موضوع جوک­سازی و طنز­پردازی قرار می­گیرند که بتوان از این طنزها به عنوان «طنز قومیتی» نام برد.

 

4ـ جوک و نژادپرستی

نژادشناسی تعریف بسیار دقیق و مشخصی و همچنین یک پیشینه مشخص تاریخی به عنوان یک گرایش در آغاز علم مردم شناسی دارد که متأثر از زبان­شناسی تاریخی (فیلولوژی) پا به عرصه نهاد و با دور شدن از جوانب علمی امر به نژادپرستی یعنی گفتار مسلط رایش سوم بدل شد و ابعادی هولناک و جنبه هایی سیاسی پیدا کرد.

در تعریف موسع، نژادپرستی مدعی نوعی رابطه جبری بین گروه و خصوصیات فرضی آن گروه است. در نژادپرستی بر اختلافات بیولوژیک افراد تأکید می­شود و ممکن است باورمندان به آن از انسان شناسی جسمی وام بگیرند. این در حالی است که به درستی روشن نیست که حتی منظور آقای زیبا کلام از نژاد چیست؟ آیا ایشان نژاد را به عنوان یک طبقه[1] در نظر می­گیرند یا به عنوان واژه­ای مترادف [2]و یا به یا به عنوان دلالت­کننده. [3] هر کدام از این دسته­بندی­ها معنایی خاص خود را دارند و استفاده از هر یک از آنها تبعات و جوانب خاصی را می­طلبد.

برای نمونه مفهوم نژاد به عنوان یک طبقه که به گروهی از افراد که با اصالتی مشترک به هم پیوند می­خورند از قرن نوزدهم رواج یافته­است. اکنون در این حیطه از سال 1935 کسانی چون سرجولیان هاکسلی [4]و ای.­سی. ­هیدون[5] اظهار داشته­اند که بهتر است گروه­های اروپایی را که عمدتاً نژاد نامیده می­شوند به عنوان گروه­های قومی تلقی کنیم. آنها نوشتند که بسیار مطلوب است که اصطلاح نژاد، آنگونه که در مورد گروه­های انسانی به کار می­رود از واژگان حذف گردد و به جای آن از اصطلاح گروه قومی استفاده شود.

اصطلاح نژاد به عنوان واژه­ای که در مورد گروه­های ارگانیسم زنده استفاده می­شود، حداقل در چهار معنای متفاوت به کار می­رود. که متداول­ترین آن در زیست­شناسی به subspecies  اشاره دارد. یعنی گونه­ای که در اثر جدا گشتگی ویژگی­های متمایزی به دست می­آورد. هنگامی که این دسته­بندی، از جانورشناسی به انسان­شناسی منتقل می­شود تقسیم­بندی معروف نژادها به سیاه (نگرو)، زرد(منگولوئید) و سفید یا قفقازی موضوعیت پیدا می­کند. دومین کاربرد نژاد در این حوزه به عنوان مترادفی برای "نوع" است. یعنی زمانی که تأکید بر یکی بودن نوع بشر باشد.

سومین معنای نژاد مترادف با آنچه که اغلب یک گروه قومی- اتنیک یا ملت می­نامیم به کار می­رود. مانند نژاد آلمانی یا فرانسوی که در آغاز سده نوزدهم تداول داشت و اکنون تا اندازه­ای منسوخ شده­است و تعاریف جدید از ملت جای آن را گرفته و بیشتر به ملت فرانسوی، ایرانی یا آلمانی اشاره دارد. چهارمین کاربرد نژاد در معنای مترادف به گروه جمعیتی­ای اطلاق می­شود که به سبب ویژگی­های مشخصة چهره از سایرین متمایز و از لحاظ اجتماعی متعلق به یکدیگر تعریف می­شوند.

گذشته از این دو مورد (نژاد به عنوان طبقه بندی و نژاد به عنوان مترادف که دومی خود چهار گونه بود)، ممکن است بتوانیم نژاد را به عنوان «دلالت کننده» در گزارة آقای زیبا کلام و افکارش مورد تحلیل قرار دهیم.

در تجزیه و تحلیل کلام، نژاد را یک دلالت کننده (دال) می­دانند که معانی آن رمزگذاری می­شود و تنها می­تواند در پارامترهای کلام رمزگشایی شود. نا مشخص بودن معنای نژاد در فرهنگ­ها و گفتارها مختلف گاه باعث چند معنایی بودن یا تفسیرپذیری آن نیز می شود. نژاد یک دال متغییر است که برای گروه­های متفاوت در برهه­های تاریخی متفاوت، معنای متفاوتی دارد و ارائه تعریف از آن بدون توجه به زمنیه­های ویژه آن جامعه یا فرهنگ ممکن نیست. چگونگی رمزگشایی و خواندن دال نژاد از سوی فرد، مدلول نامیده می­شود که با بهره از  قواعد استدلالی[6]  میسر است. نژاد در معنای دالی است گاه­وبیگاه در گفتارهای "عامیانه" روزمره نیز ممکن است شنیده شود و آن وقتی است که نژاد از مرتبه­اش به عنوان چیزی که دارای مشخصه­های ثابت است خارج می­شود و به عنوان مترادفی برای فرهنگ یا تفاوت فرهنگی در نظر گرفته می­شود. احتمالاً ادعای آقای دکتر زیبا کلام نیز در همین حوزه قابل تحلیل باشد. امّا از یک مدرس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران انتظار می­رود پدیده­های اجتماعی را نه بر اساس زبان کوچه و بازار بلکه بر اساس متدهای تخصصی مورد کنکاش قرار دهد.

 

  • ایرانیان و اعراب

آنجا که استدلال «جوک»گویی کفاف اثبات مدعا را نمی­دهد، دکتر زیباکلام به نادانسته­های دیگری ارجاع می­دهند تا اینبار بحث نژادپرستی ما ایرانیان را نسبت به اعراب مطرح سازند. ایشان قبل از اثبات وجود چنین پدیده­ای در همان معنای دقیقی که در صفحات پیشین به آن اشاره کردیم به ریشه­یابی آن پرداخته­اند. ریشه­یابی­ای که بدون اثبات پدیده، خود در جای اثبات نشانده شده است.

 من بعضی وقتها فکر می­کنم خیلی از ما ایرانی­ها نتوانسته­ایم شکست تاریخی­مان از اعراب و قادسیه را علیرغم گذشت 1400 سال فراموش کنیم. هنوز در اعماق وجودمان بغض و کینه عمیقی نسبت به اعراب داریم. بغض و کینه­ای که همچون آتش زیر خاکستر هرزگاهی بهانه­ای پیدا می­کند و فوران می­کند.

در اینجا نه اثباتی در مورد وجود «بغض و کینة عمیق» ارائه می­شود و نه در مورد اینکه «ما» نتوانسته­ایم شکست تاریخی­مان از اعراب را فراموش کنیم. اول باید وجود اینها را اثبات کرد. سپس باید اثبات کرد که «ما» نگاهی نژادپرستانه به «اعراب» داریم و در مرحلة نهایی ارتباطی به قول جامعه­شناسان «معنادار» میان این دو پدیده برقرار ساخت. و البته جای همة اینها در گپ­های دکتر زیباکلام خالی است. حساسیت مردم ایران نسبت به اعراب در کشورهای "همسایه"  امر پوشیده­ای نیست. ولی به نظر می­رسد تقابل­های تاریخی سهم کمتری در این خصوص دارد تا وجوه جدید و مدرن. تقابل فعلی که ما شاهد آن هستیم بیش و پیش از آنکه نژادی باشد، موضوعی ملی و سرزمینی است. مسئله بحرین، تشکیل کشوری بنام امارات متحده، مسئله جزایر سه­گانه، جنگ هشت ساله و حمایت همه جانبه اعراب و کشورهای حاشیه خلیج فارس از رژیم صدام و در سال­های گذشته مسئله خلیج فارس از دلایل عمده آن است. اگر دکتر زیباکلام کمی دقت می­کردند برای­شان روشن می­شد که مسئله ایرانی­ها بیشتر با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است تا اعراب سایر کشورها. برای نمونه ایرانیان به تونسی­ها، الجزایری­ها، مصری­ها، سوری­ها و دیگر اعراب حساسیتی از جنس نگاه امارات و قطر و عربستان و غیره ندارند.

ولی حتی با قدری تعمیق و نظر به تجربه تاریخی دهه­های پیشین نیز می­بینیم خصومت نژادپرستانه نسبت به کشورهای عربی همسایه ایران نیز آنگونه که جناب زیباکلام بازگو می­کند، موضوعیت چندانی ندارد. برای نمونه در جنگ اول خلیج فارس تعداد زیادی از جنگ زده­های عراقی و کویتی وارد ایران شدند و در شهرهای استان­های فارس، اصفهان و تهران به عنوان میهمان ساکن گشتند. عراق به عنوان آغاز کننده جنگ و سلسله­جنبان بسیاری از تحرکات ضد انسانی در طول جنگ هشت ساله حتی علیه غیر نظامیان شناخته شد و کویت به عنوان یک کشور عربی به عنوان یکی از حامیان این دولت مطرح بود. با این حال حتی یک نمونه از آزار و حمله نژادی و ملی از سوی ایرانیان به اتباع این دو دشمن سیاسی گزارش نشده و تا کنون کسی نشنیده است که نسبت به این میهمانان و در واقع دشمنان دیروز رفتار ناروایی از سوی ایرانیانی که نزدیکان­شان در طول هشت سال جنگ اسیر، شهید یا شیمیایی شده­­اند روا شده باشد. در بررسی فوق به نظر می­رسد که دکتر زیباکلام اصرار دارند که هر نوع ابراز وجود ملی­گرایانه را به «نژادپرستی» ارجاع دهند و از این میان معلوم نیست که آب به آسیاب چه کسی یا چه کسانی بریزند. نشاندن پدیده مذموم جوک گفتن در کنار پدیدة قابل احترام وطن­پرستی با تمام منابع و ریشه­هایی که می­توان از آن در فرهنگ ایرانی و اسلامی کشور یافت حقیقتاً جای تأسف و نگرانی دارد. کنار هم نشاندنی که آنگاه که به بررسی تاریخ معاصر ایران از سوی دکتر زیباکلام می­رسیم ابعاد غیرتاریخی و بعضاً ضد تاریخی نیز می­یابد.

 

  • رضاخان و زبان فارسی

در میانة مصاحبه و در پاسخ به یازدهمین سئوال پرسشگر که خود نیز گویی از اینهمه ضدیت با ملی­­گرایی به شعف آمده­است، زیباکلام می­گوید: «رضاخان دستور داده بود کسانی که ترکی صحبت می­کنند، باید جریمه بپردازند.» ادعایی که سندی در مورد آن ارائه نمی­شود و حتی ارجاعی به گفته­ای نیز مؤید آن نیست.

در خصوص بحث زبان فارسی در آذربایجان باید به این موضوع اشاره نمود که در دوره مشروطه، شاخه تبریز حزب دموکرات ایران، زبان فارسی را زبان رسمی نشست­های خود نمود و سخن گفتن به زبان محلی را ممنوع اعلام کرد[7] و در ادامه همین سیاست، شیخ محمد خیابانی در دوران اوج نهضت، خود تکلم به زبان ترکی را در مدارس ممنوع اعلام کرده و جریمه­ای نمادین برای دانش آموزان تعیین کرده بود.[8] به نظر می­رسد این حساسیت­ها در اصل واکنشی بود به اقدامات عثمانی در آذربایجان که باید با توجه به دوره زمانی خود مورد بررسی قرار گیرند ولی به هر حال شواهد کم و غیر قابل اعتنایی در خصوص ممنوعیت استفاده از زبان­های محلی در امور روزمره در دوره رضاشاه در دست است.

 

  • برآمد

صد البته نقد تمامی مصاحبه دکتر زیبا کلام که بیشتر سطور آن حاوی ادعاهای شگفت و قبلاً بررسی نشده­ای از سوی ایشان است از حوصله این نوشته خارج است. ولی به درستی معلوم نیست چه ضرورتی ایشان را وا داشته است تا به مصاحبه در خصوص مباحث قومی که حوزه پژوهشی ایشان به شمار نمی­رود دست بزنند. دکتر زیباکلام خود در این مصاحبه یادآوری می­کنند که کسانی چون دکتر حمید احمدی از ورود غیر ضروری به این مباحث اکراه دارند و عقیده دارند نباید بیش از حد لازم پیرامون این مباحث «حرف» زد. دلیل این نصیحت مشفقانه نیز روشن است. افرادی چون حمید احمدی ترجیح می­دهند در خصوص چنین موارد پیچیده­ای دست به  پژوهش و کار جدی زده شود و رنج تحقیق علمی را بر گپ­وگفت­های غیر مسئولانه به جان می­خرند. به مصداق "عالمی را یک سخن ویران کند" هر گونه ورود غیرکارشناسانه به بحث وحدت ملی ممکن است عواقب سوئی در میان­مدت و بلندمدت برای جامعه داشته باشد. مبرهن است که گفتار آقای زیباکلام از اندیشه­های قوم­گرایانه­ای که به دنبال وزن و اعتبار اجتماعی و سیاسی­اند جدا است، بر همین مبنا است که رعایت ادبیات خاص دانشگاهی و انتخاب صحیح کلمات و اصطلاحات در نقد و بررسی مسائل هویتی اهمیت پیدا و از سوی دیگر زمینه رسمیت دادن به گفتارهای ضدملی را نیز سلب می­کند.

 

یادداشت­ها:

 



[1] Race as classification  

[2] Race as synonym

[3] Race as signifier  

[4] huxley

[5] hadon

[6] discursive rules

[7] . کاوه بیات، پان ترکیسم و ایران، پردیس دانش و شیرازه کتاب، 1387.

[8] . مجتبی مقصودی،تحولات قومی در ایران، مرکز مطالعات ملی، 1380.

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد اخشیک 1390,12,24 ساعت 02:15 ب.ظ

در استقبال گروه های قوم گرا از سخنان نسنجیده ی ایشان همین بس که وبگاه اویرنجی که یکی از تریبون های قوم گرایی شناخته شده است، تقریبا بلافاصله این مصاحبه را با همین عنوان "که بسیاری از ایرانیان نژاد پرست اند" منتشر ساخت!

آیدین ب 1391,01,02 ساعت 02:44 ب.ظ

هم میهن ارجمند و گرامی
با درود فراوان و شادباش نوروزی
نوشتارتان پاسخی اندیشمندانه و سنجیده بود. امیدوارم همیشه سربلند و سرافراز باشید. ضمنن بد نیست اینان که ایرانیان را به "نژادپرست" می دانند، تنها اندکی به رسانه های منطقه ای مانند کشور ترکیه و اعراب نظری بیاندازند تا جهت گیری های پانترکیستی و پان عربییستی آنان را به وضوح مشاهده کنند. ترکیه که روزی با نوروز مبارزه می کرد، دیروز در تلویزیون دولتی اش، نوروز را عید ملی و باستانی تورکان معرفی نمود و اکنون خود را صاحب آن می داند، طرفه اینکه آقایان می گویند، اگر نوروز و مولوی و ابن سینا و نظامی و ... را متعلق به ایران بدانید مرتکب نژادپرستی شده اید، و در عین حال از این تازش و جعل تاریخی ترکیه و اعراب به سادگی می گذرند و نعل وارونه می زنند. آشکار نیست باید چه کنیم تا این حضرات از ما ایرانیان رضایت باشند. فکر می کنم اگر خود را بی هویت بدانیم و آثار تمدنی خود را یکجا به حساب ترکیه و اعراب واریز کنیم آنگاه اینان از سر تقصیرمان که می خواهیم ایرانی باشیم و تعلق به هویت ملی مان داشته باشیم می گذرند. ظاهرن هویت ملی را پاس داشتن برای همه ملل منطقه به خصوص ترکیه و اعراب خوب است و برای ما گناه، به ما که می رسند اولتراروشنفکر می شوند. علی الظاهر باید در صف نژادپرستان ترک و عرب و انترناسیونالیست های اسلامی نوبت بگیریم تا مطلوب طبع اینان باشیم. شونیزم بد است فقط برای ما! به دیگران که رسید مطبوع می شود!
جالب است واقعن، مولوی در بلخ به دنیا آمده، سرتاسر فارسی سروده، به ترکی گویش نمی کرده، اکنون ترک ها ادعای کامل آنرا دارند، آن وقت ما شدیم نژادپرست! این هم از قضاوت حضرات روشفکران!
امیدوارم شاد باشید.
پاینده ایران

آیدین ب 1391,01,02 ساعت 02:49 ب.ظ

http://www.tabnak.ir/fa/news/233848/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D9%83%DB%8C%D9%87-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87-%D9%83%D8%B1%D8%AF

بچه کرد 1391,01,13 ساعت 08:48 ب.ظ

من کرد ایرانپرست هستم و دست این برادر سالار خان سیف الدینی را از همین جا میبوسم.استبداد از خداشه تا مردم را به بهانه های واهی قومی به جون هم بندازه تا کسی نپرسه 3000 میلیار کجا رفت!!! دست شما دردنکنه تا ما کردها هستیم گزندی به ایران نمیاد!!! در کردستان گفتمان قومیت امروز خودشو به گفتمان ملیت داده
موفق و سلامت باشید
VIVA AZARBAIJAN
VIVA KURDISTAN
VIVA IRAN

[ بدون نام ] 1392,08,01 ساعت 04:34 ق.ظ

جالب است واقعن، مولوی در بلخ به دنیا آمده، سرتاسر فارسی سروده، به ترکی گویش نمی کرده، اکنون ترک ها ادعای کامل آنرا دارند، آن وقت ما شدیم نژادپرست! این هم از قضاوت حضرات روشفکران!

ابله اگه اینو بگی اکثر مفاخر ما عرب میشه چون عربی مینوشتن...کمی شعور داشته روانی...و اسماعیل صفوی ترکی شعر میگفته..یاشاسین ایران و اسلام قهر اولسون پان ایران و پان ترک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد