به کجا چنین شتابان؟
در پاسخ زیبا کلام
فصلنامه گفتگو 59، زمستان 1390
صادق زیباکلام در مصاحبهای با نشریة صبح آزادی که با عنوان «خیلی از ما ایرانی ها نژادپرست هستیم!» منتشر شد، مطالبی را در خصوص رفتار، خلقیات، روحیات و خصلتهای ایرانیها مطرح کرد که نقد و بررسی آنها الزامی است. مصاحبه، البته فقط بر این موضوع متمرکز نبود و طیفهای مختلفی از موضوعات را از مسائل مربوط به انتخابات گرفته تا بررسیهای تاریخی و اجتماعی نیزدر برمیگرفت. در این نوشته امّا بحث ما فقط ناظر است بر آن بخش از این مصاحبه که به رفتار و خلقیات و خصلتهای ما ایرانیها پرداختهاست.
در مجموع میتوان گفت که در این مصاحبه ایشان در انتخاب کلمات و اصطلاحات دقت لازم را به عمل نیاورده و با اندکی مسامحه و نیز شتابزدگی نسبت به مسائلی اجتماعی که در ظرف و جایگاه خود از حساسیت زیادی برخوردار هستند همراه شده است. مجموع نگاه ایشان به مسائل، و برخی گزارههایی که در مقام یک استاد علوم سیاسی دانشگاه بیان داشتند، تفسیرها و ارزیابیهای مختلفی را برمیتابد که علاوه بر امکان سوءاستفاده، از دید نظری از استحکام برخوردار نیست و در عمل نیز چندان با فرهنگ و روحیه ایرانی نسبت ندارد.
شاید اگر نبود وارد کردن اتهام نژادپرستی که در این مصاحبه به ایرانیان زده شده بود، میشد از سایر بحثهای ایشان در مورد رفتارها و خصلتها، گذشت و این مصاحبه را نیز در کنار بسیاری دیگر از صحبتهایی که گاه و بیگاه و بیشتر افواهی و شفاهی تا مکتوب و مستند در مورد خُلق و خوی ما ایرانیان و گوشههایی از تاریخ معاصر کشور منتشر میشود جای داد و از خیر احتمالی باز کردن بحث در این زمینه گذشت. اتهام مورد نظر چنین است:
یک چیزی را من قبول دارم خیلی از ما ایرانیها متأسفانه نژادپرست هستیم. شما اگر دقت کنید میبینید که در فرهنگهای دیگر هم علیه قومیتها، ملیتها و اقوام اقلیتشان جوک میسازند ولی فکر نمیکنم مثل ایران باشد که اینقدر علیه ترکها و لرها هتاکی میکنند.
راقم این سطور هیچ آماری از اینکه سایر ملل به چه میزان در مورد گروههای انسانی درون خود «جوک» میسازند ندارد؛ به گمانم زیباکلام نیز از چنین امری بیاطلاع است. در کنار این مسئله، زیباکلام چهار ادعای بسیار بزرگتری را مطرح میکند که به ترتیب عبارتند از: 1ـ «ایرانی»ها برای ترک و لرها جوک میسازند، گویی ترک و لر و ترکمن و بلوچ و کرد، ایرانی نیستند. 2 ـ این جوکها «علیه» یکدیگر ساخته میشود، یعنی نیت مجرمانه در این کار وجود دارد. 3ـ این جوکها یک قوم را مدنظر دارند؛ و از همه مهمتر ادعای چهارم مبنی بر اینکه اینها برخاسته از نژادپرستی ایرانیان است.
در واقع هر چند بتوان گفت که ایشان به درستی به پدیدهای اشاره میکند مذموم، اما نوع نگاه و تفسیری که از این پدیده اجتماعی ارائه میشود چنان رنگ و لعاب افراطی و مطلقگرایانهای به خود میگیرد که به یک نظریه جدید جامعهشناختی در مورد ما ایرانیان نزدیکتر است تا انتقادی صرف از عادتی که البته باید زشتیهای آن را مورد نقد قرار داد.
در خطوط زیر سه مورد اول را به صورت گذرا مورد بررسی قرار خواهم داد و مورد آخر را با تفصیل بیشتری ارزیابی خواهم کرد.
1ـ جوک، ایرانی و اقوام ایرانی
خواننده جمله دکتر زیباکلام در مورد نژادپرستی اگر از بافت جمعیتی ایران آگاهی نداشته باشد تصور خواهد کرد که در این کشور دو نژاد اقلیت به نام لر و ترک (که البته در ادامه مصاحبه به آذری تغییر میکند) زندگی میکنند که ایرانی نیستند و به همین دلیل نیز سایرین، یعنی آن اکثریتی که ایرانی است در مورد آنها جوک میسازد. واقعیت آن است که این نوع شوخطبعی که باز هم تکرار کنم گاه وجوه زننده مییابد، در مورد اصفهانیها با عنایت به نوعی حسابگری زائدالوصف، در مورد یزدیها ناظر بر نوعی محافظهکاری افراطی، در مورد آبادانیها ناظر بر گرایش به غلو، و غیره و غیره بازگو میشود که هیچکدام به گروهی «همزبان» یا به منطقهای جغرافیاییای مشخص یا به قومیت نگاه ندارد. به این اعتبار پذیرفتن اینکه «ایرانیها»، برای «ترک» و «لرها» جوک میسازند ابداً قابل اثبات نیست میتوان گفت که ایرانیها برای یکدیگر فارغ از مسئله قومیت، زبان، آداب و عادات و غیره جوک میسازند و بس.
2ـ جوک و نیت مجرمانه
ما در کشوری به سر میبریم که رشادت اهالی آذربایجان از جمله دادههای ثابت باور عمومی است؛ در کشوری به سر میبریم که آزادیخواهی مردم آذربایجان و بختیاری زبانزد خاص و عام است؛ در کشوری به سر می بریم که افرادی مانند ستارخان و باقرخان از نقطه نظر شناخته شدگی در پس از چیزی کمتر از شاعران و دانشمندانش بزرگش ندارند؛ و دهها و صدها مثال دیگری که در این حوزهها میتوان برشمرد. اینک کدام منطق به ما اجازه میدهد که به صرف یکی از آداب و عادات مرسوم ـ باز هم تأکید میکنم بعضاً زشت و ناپسند ـ اینچنین نیت مجرمانهای را پشت سر آن ببینیم. مگر اینکه بگوییم و اثبات کنیم که عدهای با هدف شکستن تصویر ملیگرایانه و آزادیخواهانه و مشروطهخواهانه «ترک»ها و «لرها» به قصد به تخریب این تصویر همت گماردهاند؛ که در این صورت باز هم ما میمانیم و توضیح این همه جوک در مورد سایر ایرانیان.
3ـ جوک و قومیت
اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، میتوانیم بپذیریم که در کل 5 قوم در ایران زندگی میکنند که عبارت باشد از ترکها یا آذریها، کردها، بلوچها، لرها، عربها و آنچه باقی میماند را فارسها بنامیم. به عبارت دیگر اگر از ترکمن و تالشی و سایر گروههایی که یا خود یا دیگر محققان برایآنها شأن قومیتی قائلند هم اگر بگذریم، نمیتوان پذیرفت که طنزپردازیهای ما ریشه قومیتی دارد. چرا که در این صورت سایر اقوام نامبرده را نیز باید شامل میشد. به عبارت دیگر اینجا بحث بر سر «قومیت»، «شأن و منزلت قومی»، «هویت قومی» و غیره و غیره نیست. بحث ناظر است بر گروهی ایرانی که با شناسهای به نام «ترک» و «لر» از آنها یاد میشود. یعنی اینجا صحبت از یک قوم که از طریق فرهنگ، هنر، زبان، آداب و رسوم زندگی و غیره و غیره شناسایی میشود نیست، این جوانب هویتی نیستند که موضوع جوکسازی و طنزپردازی قرار میگیرند که بتوان از این طنزها به عنوان «طنز قومیتی» نام برد.
4ـ جوک و نژادپرستی
نژادشناسی تعریف بسیار دقیق و مشخصی و همچنین یک پیشینه مشخص تاریخی به عنوان یک گرایش در آغاز علم مردم شناسی دارد که متأثر از زبانشناسی تاریخی (فیلولوژی) پا به عرصه نهاد و با دور شدن از جوانب علمی امر به نژادپرستی یعنی گفتار مسلط رایش سوم بدل شد و ابعادی هولناک و جنبه هایی سیاسی پیدا کرد.
در تعریف موسع، نژادپرستی مدعی نوعی رابطه جبری بین گروه و خصوصیات فرضی آن گروه است. در نژادپرستی بر اختلافات بیولوژیک افراد تأکید میشود و ممکن است باورمندان به آن از انسان شناسی جسمی وام بگیرند. این در حالی است که به درستی روشن نیست که حتی منظور آقای زیبا کلام از نژاد چیست؟ آیا ایشان نژاد را به عنوان یک طبقه[1] در نظر میگیرند یا به عنوان واژهای مترادف [2]و یا به یا به عنوان دلالتکننده. [3] هر کدام از این دستهبندیها معنایی خاص خود را دارند و استفاده از هر یک از آنها تبعات و جوانب خاصی را میطلبد.
برای نمونه مفهوم نژاد به عنوان یک طبقه که به گروهی از افراد که با اصالتی مشترک به هم پیوند میخورند از قرن نوزدهم رواج یافتهاست. اکنون در این حیطه از سال 1935 کسانی چون سرجولیان هاکسلی [4]و ای.سی. هیدون[5] اظهار داشتهاند که بهتر است گروههای اروپایی را که عمدتاً نژاد نامیده میشوند به عنوان گروههای قومی تلقی کنیم. آنها نوشتند که بسیار مطلوب است که اصطلاح نژاد، آنگونه که در مورد گروههای انسانی به کار میرود از واژگان حذف گردد و به جای آن از اصطلاح گروه قومی استفاده شود.
اصطلاح نژاد به عنوان واژهای که در مورد گروههای ارگانیسم زنده استفاده میشود، حداقل در چهار معنای متفاوت به کار میرود. که متداولترین آن در زیستشناسی به subspecies اشاره دارد. یعنی گونهای که در اثر جدا گشتگی ویژگیهای متمایزی به دست میآورد. هنگامی که این دستهبندی، از جانورشناسی به انسانشناسی منتقل میشود تقسیمبندی معروف نژادها به سیاه (نگرو)، زرد(منگولوئید) و سفید یا قفقازی موضوعیت پیدا میکند. دومین کاربرد نژاد در این حوزه به عنوان مترادفی برای "نوع" است. یعنی زمانی که تأکید بر یکی بودن نوع بشر باشد.
سومین معنای نژاد مترادف با آنچه که اغلب یک گروه قومی- اتنیک یا ملت مینامیم به کار میرود. مانند نژاد آلمانی یا فرانسوی که در آغاز سده نوزدهم تداول داشت و اکنون تا اندازهای منسوخ شدهاست و تعاریف جدید از ملت جای آن را گرفته و بیشتر به ملت فرانسوی، ایرانی یا آلمانی اشاره دارد. چهارمین کاربرد نژاد در معنای مترادف به گروه جمعیتیای اطلاق میشود که به سبب ویژگیهای مشخصة چهره از سایرین متمایز و از لحاظ اجتماعی متعلق به یکدیگر تعریف میشوند.
گذشته از این دو مورد (نژاد به عنوان طبقه بندی و نژاد به عنوان مترادف که دومی خود چهار گونه بود)، ممکن است بتوانیم نژاد را به عنوان «دلالت کننده» در گزارة آقای زیبا کلام و افکارش مورد تحلیل قرار دهیم.
در تجزیه و تحلیل کلام، نژاد را یک دلالت کننده (دال) میدانند که معانی آن رمزگذاری میشود و تنها میتواند در پارامترهای کلام رمزگشایی شود. نا مشخص بودن معنای نژاد در فرهنگها و گفتارها مختلف گاه باعث چند معنایی بودن یا تفسیرپذیری آن نیز می شود. نژاد یک دال متغییر است که برای گروههای متفاوت در برهههای تاریخی متفاوت، معنای متفاوتی دارد و ارائه تعریف از آن بدون توجه به زمنیههای ویژه آن جامعه یا فرهنگ ممکن نیست. چگونگی رمزگشایی و خواندن دال نژاد از سوی فرد، مدلول نامیده میشود که با بهره از قواعد استدلالی[6] میسر است. نژاد در معنای دالی است گاهوبیگاه در گفتارهای "عامیانه" روزمره نیز ممکن است شنیده شود و آن وقتی است که نژاد از مرتبهاش به عنوان چیزی که دارای مشخصههای ثابت است خارج میشود و به عنوان مترادفی برای فرهنگ یا تفاوت فرهنگی در نظر گرفته میشود. احتمالاً ادعای آقای دکتر زیبا کلام نیز در همین حوزه قابل تحلیل باشد. امّا از یک مدرس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران انتظار میرود پدیدههای اجتماعی را نه بر اساس زبان کوچه و بازار بلکه بر اساس متدهای تخصصی مورد کنکاش قرار دهد.
آنجا که استدلال «جوک»گویی کفاف اثبات مدعا را نمیدهد، دکتر زیباکلام به نادانستههای دیگری ارجاع میدهند تا اینبار بحث نژادپرستی ما ایرانیان را نسبت به اعراب مطرح سازند. ایشان قبل از اثبات وجود چنین پدیدهای در همان معنای دقیقی که در صفحات پیشین به آن اشاره کردیم به ریشهیابی آن پرداختهاند. ریشهیابیای که بدون اثبات پدیده، خود در جای اثبات نشانده شده است.
من بعضی وقتها فکر میکنم خیلی از ما ایرانیها نتوانستهایم شکست تاریخیمان از اعراب و قادسیه را علیرغم گذشت 1400 سال فراموش کنیم. هنوز در اعماق وجودمان بغض و کینه عمیقی نسبت به اعراب داریم. بغض و کینهای که همچون آتش زیر خاکستر هرزگاهی بهانهای پیدا میکند و فوران میکند.
در اینجا نه اثباتی در مورد وجود «بغض و کینة عمیق» ارائه میشود و نه در مورد اینکه «ما» نتوانستهایم شکست تاریخیمان از اعراب را فراموش کنیم. اول باید وجود اینها را اثبات کرد. سپس باید اثبات کرد که «ما» نگاهی نژادپرستانه به «اعراب» داریم و در مرحلة نهایی ارتباطی به قول جامعهشناسان «معنادار» میان این دو پدیده برقرار ساخت. و البته جای همة اینها در گپهای دکتر زیباکلام خالی است. حساسیت مردم ایران نسبت به اعراب در کشورهای "همسایه" امر پوشیدهای نیست. ولی به نظر میرسد تقابلهای تاریخی سهم کمتری در این خصوص دارد تا وجوه جدید و مدرن. تقابل فعلی که ما شاهد آن هستیم بیش و پیش از آنکه نژادی باشد، موضوعی ملی و سرزمینی است. مسئله بحرین، تشکیل کشوری بنام امارات متحده، مسئله جزایر سهگانه، جنگ هشت ساله و حمایت همه جانبه اعراب و کشورهای حاشیه خلیج فارس از رژیم صدام و در سالهای گذشته مسئله خلیج فارس از دلایل عمده آن است. اگر دکتر زیباکلام کمی دقت میکردند برایشان روشن میشد که مسئله ایرانیها بیشتر با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است تا اعراب سایر کشورها. برای نمونه ایرانیان به تونسیها، الجزایریها، مصریها، سوریها و دیگر اعراب حساسیتی از جنس نگاه امارات و قطر و عربستان و غیره ندارند.
ولی حتی با قدری تعمیق و نظر به تجربه تاریخی دهههای پیشین نیز میبینیم خصومت نژادپرستانه نسبت به کشورهای عربی همسایه ایران نیز آنگونه که جناب زیباکلام بازگو میکند، موضوعیت چندانی ندارد. برای نمونه در جنگ اول خلیج فارس تعداد زیادی از جنگ زدههای عراقی و کویتی وارد ایران شدند و در شهرهای استانهای فارس، اصفهان و تهران به عنوان میهمان ساکن گشتند. عراق به عنوان آغاز کننده جنگ و سلسلهجنبان بسیاری از تحرکات ضد انسانی در طول جنگ هشت ساله حتی علیه غیر نظامیان شناخته شد و کویت به عنوان یک کشور عربی به عنوان یکی از حامیان این دولت مطرح بود. با این حال حتی یک نمونه از آزار و حمله نژادی و ملی از سوی ایرانیان به اتباع این دو دشمن سیاسی گزارش نشده و تا کنون کسی نشنیده است که نسبت به این میهمانان و در واقع دشمنان دیروز رفتار ناروایی از سوی ایرانیانی که نزدیکانشان در طول هشت سال جنگ اسیر، شهید یا شیمیایی شدهاند روا شده باشد. در بررسی فوق به نظر میرسد که دکتر زیباکلام اصرار دارند که هر نوع ابراز وجود ملیگرایانه را به «نژادپرستی» ارجاع دهند و از این میان معلوم نیست که آب به آسیاب چه کسی یا چه کسانی بریزند. نشاندن پدیده مذموم جوک گفتن در کنار پدیدة قابل احترام وطنپرستی با تمام منابع و ریشههایی که میتوان از آن در فرهنگ ایرانی و اسلامی کشور یافت حقیقتاً جای تأسف و نگرانی دارد. کنار هم نشاندنی که آنگاه که به بررسی تاریخ معاصر ایران از سوی دکتر زیباکلام میرسیم ابعاد غیرتاریخی و بعضاً ضد تاریخی نیز مییابد.
در میانة مصاحبه و در پاسخ به یازدهمین سئوال پرسشگر که خود نیز گویی از اینهمه ضدیت با ملیگرایی به شعف آمدهاست، زیباکلام میگوید: «رضاخان دستور داده بود کسانی که ترکی صحبت میکنند، باید جریمه بپردازند.» ادعایی که سندی در مورد آن ارائه نمیشود و حتی ارجاعی به گفتهای نیز مؤید آن نیست.
در خصوص بحث زبان فارسی در آذربایجان باید به این موضوع اشاره نمود که در دوره مشروطه، شاخه تبریز حزب دموکرات ایران، زبان فارسی را زبان رسمی نشستهای خود نمود و سخن گفتن به زبان محلی را ممنوع اعلام کرد[7] و در ادامه همین سیاست، شیخ محمد خیابانی در دوران اوج نهضت، خود تکلم به زبان ترکی را در مدارس ممنوع اعلام کرده و جریمهای نمادین برای دانش آموزان تعیین کرده بود.[8] به نظر میرسد این حساسیتها در اصل واکنشی بود به اقدامات عثمانی در آذربایجان که باید با توجه به دوره زمانی خود مورد بررسی قرار گیرند ولی به هر حال شواهد کم و غیر قابل اعتنایی در خصوص ممنوعیت استفاده از زبانهای محلی در امور روزمره در دوره رضاشاه در دست است.
صد البته نقد تمامی مصاحبه دکتر زیبا کلام که بیشتر سطور آن حاوی ادعاهای شگفت و قبلاً بررسی نشدهای از سوی ایشان است از حوصله این نوشته خارج است. ولی به درستی معلوم نیست چه ضرورتی ایشان را وا داشته است تا به مصاحبه در خصوص مباحث قومی که حوزه پژوهشی ایشان به شمار نمیرود دست بزنند. دکتر زیباکلام خود در این مصاحبه یادآوری میکنند که کسانی چون دکتر حمید احمدی از ورود غیر ضروری به این مباحث اکراه دارند و عقیده دارند نباید بیش از حد لازم پیرامون این مباحث «حرف» زد. دلیل این نصیحت مشفقانه نیز روشن است. افرادی چون حمید احمدی ترجیح میدهند در خصوص چنین موارد پیچیدهای دست به پژوهش و کار جدی زده شود و رنج تحقیق علمی را بر گپوگفتهای غیر مسئولانه به جان میخرند. به مصداق "عالمی را یک سخن ویران کند" هر گونه ورود غیرکارشناسانه به بحث وحدت ملی ممکن است عواقب سوئی در میانمدت و بلندمدت برای جامعه داشته باشد. مبرهن است که گفتار آقای زیباکلام از اندیشههای قومگرایانهای که به دنبال وزن و اعتبار اجتماعی و سیاسیاند جدا است، بر همین مبنا است که رعایت ادبیات خاص دانشگاهی و انتخاب صحیح کلمات و اصطلاحات در نقد و بررسی مسائل هویتی اهمیت پیدا و از سوی دیگر زمینه رسمیت دادن به گفتارهای ضدملی را نیز سلب میکند.
یادداشتها:
[1] Race as classification
[2] Race as synonym
[3] Race as signifier
[4] huxley
[5] hadon
[6] discursive rules
[7] . کاوه بیات، پان ترکیسم و ایران، پردیس دانش و شیرازه کتاب، 1387.
[8] . مجتبی مقصودی،تحولات قومی در ایران، مرکز مطالعات ملی، 1380.
در استقبال گروه های قوم گرا از سخنان نسنجیده ی ایشان همین بس که وبگاه اویرنجی که یکی از تریبون های قوم گرایی شناخته شده است، تقریبا بلافاصله این مصاحبه را با همین عنوان "که بسیاری از ایرانیان نژاد پرست اند" منتشر ساخت!
هم میهن ارجمند و گرامی
با درود فراوان و شادباش نوروزی
نوشتارتان پاسخی اندیشمندانه و سنجیده بود. امیدوارم همیشه سربلند و سرافراز باشید. ضمنن بد نیست اینان که ایرانیان را به "نژادپرست" می دانند، تنها اندکی به رسانه های منطقه ای مانند کشور ترکیه و اعراب نظری بیاندازند تا جهت گیری های پانترکیستی و پان عربییستی آنان را به وضوح مشاهده کنند. ترکیه که روزی با نوروز مبارزه می کرد، دیروز در تلویزیون دولتی اش، نوروز را عید ملی و باستانی تورکان معرفی نمود و اکنون خود را صاحب آن می داند، طرفه اینکه آقایان می گویند، اگر نوروز و مولوی و ابن سینا و نظامی و ... را متعلق به ایران بدانید مرتکب نژادپرستی شده اید، و در عین حال از این تازش و جعل تاریخی ترکیه و اعراب به سادگی می گذرند و نعل وارونه می زنند. آشکار نیست باید چه کنیم تا این حضرات از ما ایرانیان رضایت باشند. فکر می کنم اگر خود را بی هویت بدانیم و آثار تمدنی خود را یکجا به حساب ترکیه و اعراب واریز کنیم آنگاه اینان از سر تقصیرمان که می خواهیم ایرانی باشیم و تعلق به هویت ملی مان داشته باشیم می گذرند. ظاهرن هویت ملی را پاس داشتن برای همه ملل منطقه به خصوص ترکیه و اعراب خوب است و برای ما گناه، به ما که می رسند اولتراروشنفکر می شوند. علی الظاهر باید در صف نژادپرستان ترک و عرب و انترناسیونالیست های اسلامی نوبت بگیریم تا مطلوب طبع اینان باشیم. شونیزم بد است فقط برای ما! به دیگران که رسید مطبوع می شود!
جالب است واقعن، مولوی در بلخ به دنیا آمده، سرتاسر فارسی سروده، به ترکی گویش نمی کرده، اکنون ترک ها ادعای کامل آنرا دارند، آن وقت ما شدیم نژادپرست! این هم از قضاوت حضرات روشفکران!
امیدوارم شاد باشید.
پاینده ایران
http://www.tabnak.ir/fa/news/233848/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D9%83%DB%8C%D9%87-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87-%D9%83%D8%B1%D8%AF
من کرد ایرانپرست هستم و دست این برادر سالار خان سیف الدینی را از همین جا میبوسم.استبداد از خداشه تا مردم را به بهانه های واهی قومی به جون هم بندازه تا کسی نپرسه 3000 میلیار کجا رفت!!! دست شما دردنکنه تا ما کردها هستیم گزندی به ایران نمیاد!!! در کردستان گفتمان قومیت امروز خودشو به گفتمان ملیت داده
موفق و سلامت باشید
VIVA AZARBAIJAN
VIVA KURDISTAN
VIVA IRAN
جالب است واقعن، مولوی در بلخ به دنیا آمده، سرتاسر فارسی سروده، به ترکی گویش نمی کرده، اکنون ترک ها ادعای کامل آنرا دارند، آن وقت ما شدیم نژادپرست! این هم از قضاوت حضرات روشفکران!
ابله اگه اینو بگی اکثر مفاخر ما عرب میشه چون عربی مینوشتن...کمی شعور داشته روانی...و اسماعیل صفوی ترکی شعر میگفته..یاشاسین ایران و اسلام قهر اولسون پان ایران و پان ترک